هر آینه بخواهیم تصویری درست از آن چیزی داشته باشیم که امروزه در گستره مرمت شهری در نقاط گوناگون دنیا می گذرد، در درجه اول باید به سازگاری یا تفاهمی در باب تعریف مرمت شهری رسیده باشیم.
در واقع، مدعیان توفیق در امر مرمت شهری پر شمارند و به شمار تجربه هایی که دارند، شیوه پاسخگویی به نیاز مرمت شهری دیگری را ارائه می دهند؛ در یک جا، مرمت شهری یعنی نوسازی شهری ( و این نیز در مقیاس کلان) دانسته می شود و ؛ در جایی دیگر، می خواهند حفاظت و حراست از تمامی آن چه از گذشته های شهر تا امروز باقی مانده است، هدف اصلی و اساسی قرار گیرد. در یک جا، متناسب سازی ابعادی پیکره قدیمی شهر با آمد و شدها و نیز به پیکره های کالبدی – کاربردی روح مرمت شهری دانسته می شود و ، در جای دیگر، پرداختن به شکل برونی بناهای قدیمی واقع در طول شریان های بزرگ شهری و تزیین آنها به شکل و رنگ دیروزشان را مرمت شهری تلقی می کنند. به راستی، جان کلام را کجا می توان جست؟
.
شهر، نهادی است انسانی – مدنی که زندگی و پایداری حیاتش را مرهون دگرگونی است.
شهر اگر دگرگون نشود می میرد، دگرگونی ای که، همزمان، در گستره های کالبدی و ارتباطی، جمعیتی و فرهنگی، تولیدی و خدماتی تحقق می پذیرد و به یقین دانسته نیست که کدام عامل و کدام متغیری پیش و بیش از سایر عوامل و متغیرها به دگرگونی شالوده ساختاری شهر می انجامد.
تا آنجا که همگان هم رأیاند، شهرها از روزی حیات آغاز می کنند که، در پی توافق هایی اولیه، از توان تولید، نگهداشت، و داد و ستد ارزش افزوده بهره مند می شوند.
و از آن روز به بعد است که شکل تعمیم یافته انگیزش آفرینی و انگیزش پذیری معطوف به جهان روزمرگی ها، شهر را فرا می گیرد و موجب می شود که آدمیان شهرنشینی حرکتهایی را آغاز کنند که نقطه عطف آنها مرکز همان شهری است که در آن می زیند.
شهر، به مثابه نهادی انسانی ۰ مدنی، به اتکا و تحت تاثیر عوامل و پدیده هایی که سر و ریشه در سرزمین یا « حوزه شهری اش» دارند، سیری همواره متحول را آغاز می کند و، معمولاً، پس از رفع نگرانی هایی ریشه ای و اساسی که به منابع اصلی حیاتش معطوف می شوند، در شهر، پذیرای همه چیز و هر چیز می شود، شهر عناصری از لایه های گوناگون جمعیتی خود را کوچ می دهد و پذیرای ورود عناصری از لایه های اقتصادی- اجتماعی و مدنی- فرهنگی دیگر می شود.
خلاصه، شهر تحول یافته و گسترش یافته و توانمند شده، الزاماً سیری مترقی و متعالی را پی نمی گیرد؛ آدمی، به همان صورت که شیفته زیبایی می شود، به نهان کاری و سیاهکاری هم روی می آورد که می توانند راه دست یابی وی را به منزلتهایی که مطلوب جلوه می کنند، برایش کوتاه کننده. و از اینجاست که معنای تحول شهری را باید به زبان و بیان رایج در ادبیات کشورمان – به دقت مطرح کنیم.
شهرها، که در عرف به نیکی و به قصدی سازنده و خیرخواهانه پدید می آیند و حیات پر شوری را آغاز می کنند، معمولاً به اعتبار مدیریتی مثبت و سازنده راه خود را به پیش می برند؛ مدیریتی که هرگز رأی به خلاف و به شر نمی دهد و خود را خواستار تاریکی جلوه نمی دهد و هرگز خود را نهادی نامردمی بر نمی شمرد. اما، در عمل وضع شهر به عنوان نهادی که در اصل انسانی – مدنی و نیکخواه است، پذیرایی دگرگونی هایی نیز می وشد که انتفاعی و « این جهانی» اند؛ دگرگونی هایی که مادی و به حال سرنوشت متعالی شهرونداننی که پیوستگی و وابستگی های میان خود را به نور انسانی آراسته اند و هم به ضابطه های مدنی منور کردهاند، زیانبارند.
۲٫ دوگانگیها در پیکره یگانه شهری
چنان که می دانیم، شهرها در طول زمان و در پی سیری تدریجی، متحول می شوند. در طول این سیر تحول تدریجی، شهروندان پدیده هایی شناخته شده و گاه نو، رویدادهایی به ظاهر پیش بینی ناشدنی و ورود فراوردههایی نو به صحنه زندگی خود را تجربه می کنند.
این پدیده ها و رویدادها و فراوردهای (عملمی، فکری، صنعتی، کشاورزی …)، الزاماً با یکدیگر همسو نیستند و همیشه راه رستگاری و تعالی شهروندان را هموار نمی کنند. و چه خوب دانسته شده است که در شهرها، و بیشتر در مرکز شهرهایی که تراکم ارتباطات اجتماعی و تجاری آنها افزایش پیدا می کند، یا به بیان دیگر نسبت سنتی و تجربه شده آشنایی ها و داد و ستدها و آمد و شدها با میزان فضای ساخته شدهای که در اختیار شهروندن قرار دارد افزایش پیدا می کند، تنافر و حتی تضادی چشم گیر میان نیت ها و هدفهای شهروندان رخ می نماید. در چنین وضعیتی است که بخشهای قدیمی تر شهرها نشانگانی را می نمایانند که حکایت از بر خوردن تعادل میان انسانها و فضای ساخته شده آنها دارد.
هم سو یا ناهمسویی نیت ها و هدفهایی که شهروندان دنبال می کنند، همیشه و الزاماً زیانبار نیست؛ حتی آنگاه که به دگرگونیهایی در فضای ساخته شده ارزشمند- در مرکز محله ها، بازارها، میدان ها و خانه های مسکونی قدیمی بافتهای شهری- انجامد. مسئله از روزی بحرانی می شود که این ناهمسویی به پیمودن دو راه متنافر، یکی به نیکی و دیگری به شر، شباهت پیدا کند. شهرهای قدیمی از روزی وضعیتی بحرانی پیدا می کنند که رشد و توسعه متعارف و منضبط ارتباطات اجتماعی، مدنی، اقتصادی، تجاری و خدماتی شهروندان، به شکلی نهانکار و به دور از خاستگاههای مقبول و شناخته حرکتی متعالی، به سود فرد یا گروه خاصی، راه انتفاع مادی یا سودجویی به هر قیمت و به هر شکل، را می پیماید. بر پایه آنچه دیدیم، دو نکته اساسی به میان می آید که موضوع بحث خواهند بود.
اول- میان تراکم ساختمانی و تراکم ارتباطات شهروندان نسبتی قابل تمییز برقرار است که هر گاه دگرگون شود، وضعیتی بحرانی پیش می آید.
فضای ساخته شده، آنگاه که بخشی از حجم خود را نوسازی می کند و فزونی می بخشد و به کارهایی نو، متفاوت و ناسنجیده اختصاص می دهد، به آن گونه فضای اجتماعی خاصی شباهت پیدا می کند که بخشی از توان ارتباطاتی خود را به قصد انتفاعی ناسنجیده نوسازی و محتوای آن را دگرگون کرده و تراکمش را افزایش داده است.
دوم- شهروندان می توانند، نه بر مبنای سنت ها و در راه پایدار و ماندگار نگه داشتن ارزش های مقبول، بلکه بر مبنای آنچه خود می پسندند و می خواهند، هم فضای ساخته شده و هم فضای ارتباطاتی شهر را به وضعیتی بحرانی ببرند.
در این فضای بحرانی، بازیافتن راه و رسمی درست می تواند الزامی نباشد؛ کسانی که برانگیخته شدهاند تا به بیشینه مقدار سود برسند، می توانند از راه و رسم هایی نهان کار و زیانبار بهره گیرند و آنها را کار آمد سازند تا جوامع شهری را با سرنوشتی نامیمون و تلخ رو به رو کنند.
به این ترتیب، شهری که دیدیک نهای انسانی- مدنی بود، متحول می شود؛ از حالی به حال دیگر می شود؛ اما نه همیشه و الزاماً با هدفی که ذاتاً انسانی – مدنی به معنای متعالی است. در مقابل، هشر که نهادی انسانی – مدنی است، در شأن و منطلت خود نمی یابد که سیاه کاری و سود جویی ناهنجار و بی حرمتی نسبت به سنت ها و ارزشهای زمانه خود را آشکارا بیان کند و آنچه را می کند، پیشاپیش برای همگان بازگوید.
مدت زمان نسبتاً کوتاهی است که متخصصان به این مهم پرداخته اند که میان عامل ها و پدیدیه ها و رویدادهایی که دیدم چگونه بحران می آفرینند، تعادلی مقبول و مطلوب برقرار کنند.
این تعادل چیست و چگونه به دست می آید؟
خاطر نشان می شود که تعادل، به معنایی که مورد نظر این نوشتار است، ریشه در عدل و داد ندارد و بر مفهومی صورت متکی است. از این روی است که بیشتر به هم وزن و همسنگ بودن و برقرار توازن و تقارن و تساوی عامل ها و پدیده های موثر در دو سوی وضعیتی خاص و معین و یا دو وضعیت متمایز می نگرد. چنان که می توان دریافت، تعادلی به این شکل،هر آینه بتوان وجودش را به مثابه یک فرضیه تایید کرد، چیزی چون سکون است. تعالی به این معنی، هرگز در شهر- در این مکان که در اصل برای رشد و توسعه ای پیوسته پدید می آید- برقرار نمی شود. تعادلی به این مضمون، با ذات شهر ( که به نیروی محرکه اجتماعی و اقتصادی و علمی- فرهنگی زنده است) متعارض است؛ ضمن اینکه شهر، زاده می شود تا بزید؛ و برای اینکه بزید، باید دگرگونی را بپذیرد. از هنگامی که شکل گیری شهر آغاز می شود، دگرگونی می پذیرد و فقط در لحظه هایی- در آنهایی- از زمان می تواند ساکن به تصور آید.
از این رو است که پویایی، دروان مایه حیات و خصیصه ذاتی شهر به شمار می آید؛ پویایی اجتماعی، اقتصادی و علمی – فرهنگی، چه انگاه که به خواست شهروندان تحقق پیدا کند و چه انگاه که پدیده های زنده در شهر، به دلیل پیوستگی ها و وابستگی هایی که میان خود دارند، بدون این که فرد یا گروهی خاص برای دگرگون کردنشان تصمیمی بگیرد و مداخله ای عمدی بکند، با دگرگونی همراه و همزاد است. پس، شهر هم به خواست ساکنان و شاغلان و کارگزارنش و هم به اعتبار ویژگی های ذاتی پدیده هایی که در درونش زاده میشوند، در بستر شرایطی پویا به سر می برد. در مقابل این وضعیت، هم برخی از ساکنان و شاغلان و کارگزاران، و هم ذات برخی از پدیده ها و عوامل موثر بر شهر یافت می شوند که میل به سکون دارند و تعالی میان تمامی عوامل، پدیده ها، افراد و گروه های اجتماعی و فضای ساخته شده شهری را خواستارند. درست همان سه مؤلفه اصلی که برای دیگران باید پیوسته کارایی داشته باشند، به دگرگون کردن هر چیز قدیمی راه می برند و ثروتی افزون، فکر ین و ارتباطی بیش و بهینه را میان آدمیان و فضای ساخته شده آنها پدید آورند.
ناگفته پیداست که دو واژه تعادل و پویایی که ذاتاً متفاوت اند، در کنار هم مفهومی بس مهم و پر جاذبه به دست می دهند و کلید راه یابی به مقوله مرمت شهری به شمار می آیند؛ به خصوص هر گاه توجه کنیم که « مرمت، عبات است از تأمین تعادل پویای یک وضعیت».
۳٫ مرمت شهری در نگاهی اجمالی
هدف از نوشتن این مقاله آن است که در باب آخرین تلاشهایی که برای تدوین طرحهای مرمت شهری صورت می گیرند، تصویری روشنگر ارائه دهد که گرایش های شناخته تر امروزی را در بر گیرد. اما، چنان که از فحوای مطالب پیشین بر می آید، نیاز به ذکر پیشگفتار جای کمی بر ای بیان موضوع اصلی باقی گذارده است، در این مقوله نیز، از یک سو اهمیت انسانی- مدنی موضوع، و از سوی دیگر، شرح دامنه پراکندگی ها و ناهنجاریهایی که در روند اقدامات مرمت شهری در کشورمان به چشم می خودرند، سخن را کمی به درازا کشانید. از این جا به بعد می خواهیم به شناخته شده ترین شیوه های مواجه با نیاز به مرمت شهری در این روزگار، نگاهی بیندازیم. با این هدف، نخست یادداشتی کوتاه در مقدمه می آوریم و سپس به شاخص های اصلی راه هایی که پیموده و ایده هایی که مطرح می شوند، می پردازیم و در پایان، به اقداماتی که در این چارچوب باید در کشورمان انجام دهیم، نظر خواهیم کرد. بدیهی است که این همه را در مجالی تنگ باید به فشردگی بیان داریم.
هرگاه به سیر تجربه مرمت شهری در کشورمان گوناگون بنگریم، پی می بریم که شرایط کنونی، یعنی نورس بودن ایده ها و تجریه های مرمت شهری در جهان، هر کشوری که بخواهد برای دستیابی به نتایجی بهینه در این زمینه برسد، باید از ابزارهای حقوقی- قانونی خاص این مقوله بهره بگیرد. قانون، برای گشودن مشکلات مرمت شهری کلیدی اساسی به شمار می آید.
در شرایط کنونی تجریه های جهانی در باب مرمت یا باز زنده سازی (نوسازی) شهری، ایم مؤلفه ها عوامل اصلی تلقی می شوند و از هر لحاظ تعیین کنندهاند:
اول. مجموعه ابزارهای حقوقی – قانونی متعلق به هر نهاد اجتماعی- مدنی، که معمولاض نسبت به ایده ها و آرایی که نو به نو پرداخته می شوند، متاخراند.
دوم. ایده ها و آرایی که از سوی کارشناسان و پژوهشگران علاقه مند به نوسازی شهری ارائه می شوند، به افق هایی روشن و سرانجامی متعالی می نگرند و بدون این که قصدی خاص و یا ستیزی منظور نظر باشد، معمولاً با راه و رسمهای رایج برای بهره بردای و سودجویی از عرصه و اعیان شهری همسویی نمی کنند.
سوم. مالکان عرصه و اعیان واجد ارزش تاریخی، مدنی و هنری، صاحبان آن دانسته می شوند و این اصل اساسی نادیده انگاشته می شود که حیثیت کالبدی و فضایی شهرها، در کل مقیاس قابل بهره وری اس، ثروتی مدنی به شمار می آید که، در حد آسمانی بودن مقدس دانسته می شود.
مابین این مولفه های اصلی مرمت شهری، در بسیاری از کشورهای جهان، و فاقی وجود ندارد که از حد دلسوزی های موردی فرا رود. بسیار اندکند کشورهایی که شهرهای کهن زیبای خود را هزیه جذب گردشگران می کنند و بدون بازگویی رسمی این خواسته، از کمکهای مالی و فنی- تخصصی سازمانهای شناخته شده بین المللی نیز بهره می برند. و نیز مدیریتهایی را در کشورها می شناسیم که در ظاهر، خود را میراث دار ثروتهای فرهنگی و تاریخی و هنری موجود در سرزمین خود می دانند، اما در خلوت به تعیین سرنوشت یادمان هایی می پردازند و برای آنها تصمیم هایی اتخاذ می کنند که صاحب و مالکی جز نسل های پیایی آدمی ندارند.
۴٫ نگرش ها و روشهای اساسی امروزی مرمت شهری
اگر از موارد خاص درگذریم، و علیرغم اهمیتی که برخی تجریه های مرمت شهری چه در زمینه اندیشه پردازی و چه در زمینه روند اجرای خواسته ها و طرحهامی توانند برخودار باشند، دست کم به اعتبار و تعمیم نیافتن راه و روش شان، آنها را مایه اصلی گزارش خود به شمار نمی آوریم …، در این صورت سخن ما رساتر و ساده تر می شود و زیاد هم شکل تخصصی به خود نمی گیرد. ناگفته پیداست که برخی از تجربه های پیشتاز در نوسازی در آغاز استثنایی می نمودهاند. اما، با گذشت زمان، توفیق آنها در اجرا و تحقق نظریهایی پیشرو، موجب شده به نقطه عطفی بزرگ تبدیل شوند. به دلایلی که به هدف این نوشتار ربط پیدا نمی کنند در حوصله ان هم نمی گنجند، آشنایی با این رده تجربه های پیشرو را به فرصتی دیگر وا می گذاریم و به امید تخصصی شدن همین نشریه، گزارشهای را در این باب، به تدریج، ارائه می کنیم و به محک سنجش خواهیم گذارد.
اما، در شاخته های اصلی، موضوع را با معرفی دو گرایش عمده پی می گیریم که هر دو مثبت و معتبرند و بر خاستگاههایی که همه جا دیده و شناخته می شوند متکیاند؛ به این دو گرایش می نگریم.
نخست. مرمت شهری با هدف توسعه پایدار
هر آینه فضای ساخته شده شهرها- هنوز هم بدون در نظر گرفتن ارزشهایی تاریخی یا هنری یا فرهنگی که می تواند داشته باشد- به مثابه یک ثروت ملی نگریسته شود، و این امر مهم مورد توجه قرار گیرد که برای برپا داشتن خانه ای و یا شهری، مقادیری از ثروتهای سرزمینی آدمیان جا به جا میشود، تغییران فیزیکی – شیمیایی و شکلی پیدا می کنند و معمولاً به هیبتی در میآیندکه دگرگونی دوبارهای را بر نمی تابند؛ نیز اگر به یادآوریم که هر بنایی بر پا شود، بخشی از ثروت ساکنان شهر که به ساختن میان شالوده های شهری (شبکه های خدمات رسانی فنی- رفاهی و راه یابی، یعنی زیر بناهای شهری) را هزینه خود میکند، و نیز اگر بخاطر آوریم که برای ساختن بناها و محله های شهری، شهروندان غیر از سرمایه مالی، زمان و انرژی صرف کردهاند، آنگاه هم بر مبنای اندیشه ها و فرهنگ و سنت های کشورمان و هم بر مبنای یافته ها و دیدگاههایی که دست کم طی پانزده ساله اخیر به نحو پر دامنه ای بسط، یافته اند، برای تعیین چگونگی اقدامات مرمت شهری، دعوات به چاره اندیشی و یا ناگزیر به آن می شویم.
نخستین راهی که می خواهیم به آن توجه کنیم، به مرمت شهری در گستره معرفتی «توسعه پایدار» می پردازد. تمامی موهبت های مادی، معنوی، محسوس، و ادراکی – عاطفی موجود در فضای ساخته شده، به یاری نگرشی تحلیلی و علمی بررسی می شوند. آدمی و فضای ساخته شدهای که در اختیار دارد- چه از راه تملیک و توارث، و چه از راه اجاره یا تصرف قراردادی و مجاز- با یکدیگر بر هم کنش دارند و در گسترهای زمانی که از دیروز تا فردا را می بیند، به میان آورده می شوند.
در این صورت است که مرمت شهری، به نهایت ظرافت و به حداکثر میزان تعهدپذیری در بازشناسی برای حفظ ارزشها تلاش و علی الاصول، خود مرمت یا اقدام برای بهسازی شهرهای تاریخی را عملیاتی ظریف و سنجیده تلقی می کند.
این راه نخست، به هر دو وجه مادی- مالی و ارزشی- فرهنگی محوطه ها و شهرهای تاریخی می نگرد و در پی ادغام دوباره موجودیت کالبدی – ارزشی بناهای تاریخی در پیکره جامعهای است که تحول را به قید حرمت گذاری بر معنویات می خواهد و، در این راه، گزینش های خود را به موهبتهای محیطی مشروط می کند.
در این راه، ایدههای که بازشناخت ارزشهای فضای کالبدی بافت های شهری در چهار چوب زمانی- مکانی آنها مقید است، دست در دست ساکنان و شاغلان و مراجعه کنندگان به بافت تاریخی شهر دارد. و این، دستی است که « بولدوزر» ها را پس می راند.
تجربه هایی را که در این رهگذر فرار راه جامعه بشری امروزی فراهم آمدهاند در استکهلم، وین، آمستردام و در چی چسترهای دنیا می یابیم. در این راه، نخست میتوان ویژگی هایی اصلی و اساسی را از قرار زیر برشمرد:
الف. نگهداشت پیکره های کالبدی بناها
همراه با بهره گیری از تمامی امکانات تکنولوژی مدرن ساختمانی، و فراهم آوردن شرایط مقبول فنی- رفاهی لازم برای سکونت و اشتغال در درون آنها، در تضمین بقای ساکنان و شاغلان بومی در محیط آنان؛
ب. یکسان سازی شرایط شهر زیستی
به معنای از میان برداشتن فرسودگی های شکلی و کاستی های بهداشتی و ارتباطاتی شهری در بافتهای تاریخی شهری، و هم تراز کردناینها با بافتهای نوساز؛
پ. ادغام مجدد مراکز و بافتهای قدیمی شهری در محیط
به معنای بهسازی فراگیر و بهینه بخش های فرسوده و آسیب دیده، در چارچوب شهر و سرزمین یا حوزه شهری آن، بخصوص با اتکا بر جنبه های مثبت پویایی اجتماعی؛
ت. مشارکت دادن شهروندان در مرمت شهری
بر مبنای اصول و مقررات قراردادی موردی، که در زمینه های طراحی و ساخت و بهره وری فضای موضوع مرمت معماری- شهری، از هر گونه سودجویی نامتعارف از عرصه و اعیان پیش گیری شود؛
ث. طرح موضع بهسازی شهری در محافل چند رشته ای
به گونه ای که تعادل در بهره برداری و استمرار بازآفرینی شرایط زیست محیطی، به قدی پویاییای که از شناخت و برنامه ریزی های عملی پدیده ها و عوامل محیطی ناشی می شود.
رده نخست تجربهای مرمت شهری، چنان که به اختصار دیدیم، اقدامی انسانی- مدنی به شمار می آید که موضوع اصلی کارش فضای ساخته شده، با توجه و اتخاذ تدبیر در دو مقیاس متقابل است، که عبارتند از تک بناها و چهارچوب محیطی شهر به معنای گسترده. در این مقیاس دوم، عوامل و پدیده های قابل شناخت، به ویژه در محفلهای: اکولوژیکی، جمعیت شناختی(چه درون کوچی و چه برون کوچی شهری)، اقتصاد شهری، مردم شناسی فرهنگی، جامعه شناسی تاریخی، شهرشناسی (به ویژه در باب شالوده فضایی و شالوده مدنی شهر)، چهارچوب به میان شالودهای شهری و ساختار زیست شناختی- زمین ساختی موضوع بازشناسی و بررسی و ارزش یابی و برنامه ریزی برای طراحی قرار می گیرند.
دوم. مرمت شهری با هدف توانمندی سازی شهری
هر آینه فضای ساخته شده شهری را در محوطه هایی خاص، در مرکز، بازار، محله های مسکونی تاریخی و ارزشمند شهرها به مثابه میراثی برای شهر در جهت استفاده برای تقویت وضعیت اقتصادی و اقتصادی- اجتماعی شهر در نظر گیرند، آنگاه است که بینش خاصی بر شهر و سرنوشت آن چیره خواهد شد که معمولاً به طور منظم ( و بی توقف) فضای ساخته شده فرسوده و آسیب دیده تاریخی شهرها را هدف دگرگونی هایی خاص می کند. در این بینش، حتی بدون اینکه هشدار یا اظهار نظری شود، یادمان های تاریخی موجود در پیکره بناهای قدیمی ارزشمند شهر، به مثابه ابزاری برای توان بخشی اقتصادی به شهر مورد توجه قرار می گیرند و انگیزه اصلی حفاظت و مرمت آنها، نوسازی ساختار اقتصادی شهر خواهد بود.
در این گونه اقدامات برای مرمت شهری، به شرط تضمین بهره جویی هایی که هم اقتصادی و هم خواستار دستیابی به بهبود بخشهایی در شرایط اجتماعی شهروندان اند، از هر گونه امکانی که مفید به ظنر رسد بهره گرفته می شود. زمینه تدبیر برای مرمت شهری بیشتر روی به نوسازی و نوسازی- بهسازی فضای ساخته شده تاریخی شهر دارد و کمتر به بهسازی و احیای آن، با نگاه محیطی و محیط انسانی، می پردازد. نقطه حرکت یا سرآغاز این تدبیرها، احیا و بهسازی بخشهایی از شهر است که توان کارایی خود را به دلیل فرسودگی کالبدی و عدم دسترسی به شبکه های خدمات رسانی فنی -رفاهی مدرن از دست دادهاند و، به همین دلیل، ساکنان و شاغلان و مراجعان به آنها رغبت خاصی به زندگی در این گونه پیکره های شهری ندارند.
در چنین محوطه ها یا محله های شهری که موضوع یا ابزار برای تقویت اقتصادی شهرها می شوند، از آنچه به عنوان بناها یا بافت ارزشمند تاریخی موجود شناخته می شوند، از طریق نوسازی و مرمت پیکره های کالبدی آنها، حفاظت می شود. اقدامهایی مرمتی از این دست (که حداکثر توجه را به کیفیت کارهای ساختمانی مبذول می دارد)، وجه ظاهری بازسازی شده یا بهسازی شده بناها و بافت ها را به عنوان ارزشی می نگرد که همگان می توانند ( یا باید بتوانند از آنها بهره برداری کنند.
در این راه، ایده مقید به استمرار ارزش های فرهنگی – عاطفی- اجتماعی به چشم نمی خورد؛ ساکنان و شاغلان ( و نه مالکان) معمولاً در پژوهش ها، بررسی ها و تصمیم گیری هایی که به طراحی مرمت شهری ربط می یابند، مداخله داده نمی شوند و دست قادری برای پس زدن « بولدوزر»ها در میان نیست.
تجربه هایی را که در این راه می شناسیم، بیش از همه جا در پاریس نیمه دوم سده بیستم یافته ایم و در نوسازی هایی که در دوران کوتاه میان دو جنگ جهانی اول و دوم در شهرهای مهم ایتالیا و اسپانیا بس کمتر، در همین مشهد کشورمان می یابیم. در این راه دوم، مشخصه های اساسی زیر را می توان یافت:
الف. نگهداشت نسبی پیکره کالبدی بناها
همراه با کاربرد ابزارها و روشهای پیشرفته تکنولوژی ساختمان برای تضمین بهره وری بیشینه فنی -رفاهی، تنها برای کاربری هایی که ارجح دانسته می شوند؛
ب. تقویت موانع یا مکان های مرمتی
به قید انجام بررسی ها و ارزیابیهای که در این سطح، معمولاً خواستار برازنده و مجلل شدن فاضی مرمت شده و نوسازی شدهاند؛
پ. ادغام بافت مرمت شده با فضاهای مجاور
در پی رفع اختلاف سطحی صورت می گیرد که میان آنچه در چارچوب متعارف ادامه حیات می دهد و آنچه نوسازی و مرمت می شود، برای این که بازدهی اقتصادی و اقتصادی- بیشتر شود، این امر بدون سنجش در چارچوب شهر و از طریق الگوبرداری متحقق می شود؛
ت. استقلال اقدامهای شهرسازی از شهروندان و بافت اجتماعی شهر
امری که در ریشه ماهیت یا نوع اقدام مرمتی دارد؛ طرحهایی از این دست که در پی توانمند کردن شهرند، زمینه ای محاسباتی مستقل از تعلق خاطرهای مردم و ارزشهای مردم شناختی- فرهنگی دارد؛
ث. محدودیتهای در فضای علمی معرفتی طرح
به اعتبار نیازهایی که بار کاربردی دارند و از الزامهای ساختمانی و تاسیساتی- تجهیزاتی محلی ناشی می شوند، به فراخوانی متخصصانی مبادرت می شود که محیط را به مقیاس و در محدوده طرح درک می کنند.
رده دوم تجریه های مرمت شهری، که به گوتاهی از آن یاد کردیم، اقدامی اقتصادی- شهر ساختی به شمار می آید که به تناسب آمد و شدها و محاسبات و « تسویه»هایی که باید صورت گیرند، ماهیت اجتماعی محدود و گذرایی پیدا می کند. در بسیاری موارد در این گونه اقدام مرمت شهری می شناسیم، واقعیت امری خیرخواهانه می نماید و برای جوینده حقیقت این سوال پیش می آید که کدام یک از این دو گروه فضای شهری موضوع اصلی کار در میان مدت و بلند مدت است: محدوده مرمت شده شهری یا بافتهای شهری مجاور آن، یعنی فضایی که پس از تقویت کارآیی های بخش مرمت شده، باید سرنوشت خود را باز شناسند. در این رده از تجریهها، علومی محیطی که در رده نخست از آنها نام بردیم، پس از چندی به میدان می آیند تا به بازشناسی آسیبهای محیط بپردازند.
۵٫ بررسی شناخت دست مایه های نظری
وارسی دو طریقه اصلی، که دیدیم نمایانگر تجربه های آشکارتر و شاخص تر مرمت شهری بودند، بی ثمر نیست.
این دو طریقه متمایز، که قاعدتاً نظامهای مدیریت شهری متفاوتی انها را پشتیبانی می کنند، میتوانند شکل و محتوای گوناگون نیز پیدا کنند؛ زیرا هر شهر و هر مورد مرمت شهری، وجهی خاص خود دارد. نیروهای اقتصادی – اجتماعی، شرایط اکولوژی – زیست شناختی، ویژگی های شهر ساختی – کالبدی و میان شالودهای، و نیز دادههای تاریخی- مدنی هر بار به نتیجه متفاوتی می رسند و هویت طرح مرمت شهری را تعیین یا تعریف می کنند.
از سنجش دو طریقه نگرش به شهر تاریخی نیازمند به مرمت، نکاتی اساسی به میان می آید که میتوان تعهد آورترین و تعیین کننده ترین وجه آن را به قرار زیر بیان کرد:
اول- شهر ار متعلق به شهروندان بدانیم، یا آن را مکانی تلقی کنیم که میزبانی دارد و میهمان سرایی است پذیرای شهروندان؟ در حالت اول، مشارکت گسترده و ژرف شهروندانی که از علم و معرفت روز بهره مندند و در محفلی میان رشته ای آموزش می بینند تا بتوانند به درستی و به کمال در زمینه شالوده ساختاری شهر نظر بدهند، شاخصی اصلی و اساسی دانسته می شود.
در حالت دوم، کسانی که توانمند و صاحب منصب و اعتبارند، با یگانه و بر هم کنشی دانستن سرنوشت شهر با توسعه اقتصادی آن، به تصمیم سازی- تصمیم گیری هایی می پردازند که تنها به زعم خودشان بارهای فرهنگی و زیبا شناختی و اجتماعی دارند- و نه این که از دیدگاهی علمی واجد چنین بارهایی باشند.
دوم- آیا شهر از طرح مرمت شهری استمداد می جوید تا مسئل و مشکلاتش را پاسخ گوید و یا این که طرح، به مثابه نظامی که بر شهر چیره و سرنوشت ساز آن است، تهیه و ترسیم می شود؟
در حالت نخست، طرحهای مرمت شهری صلب و نامنعطف نیستند و امکان می دهند آن چیزی به میان آید که ضرورتاً دگرگونی هایی کمی و کیفی می پذیرد. در این صورت است که طرح مرمت شهری با ذای پویا و همواره متغیر نسبت به گذشته های شهر مطرح می شود و اقدامهای معطوف به آنها در مقوله توسعه پایدار شهر بررسی و ارزیابی می شوند.
در حالت دوم، طرحهای مرمت شهری از تمام مشخصه های دستورالعملی برخودارند که مدل یا الگوهای کالبدی- کاربردی قطعی و نهایی شده ای به دت دهند؛ این نگرش به تدریج فضای شهری را به فضای معطوف به انتفاع تبدیل می کند و جلوی هر دگرگونی مقبول و مدرن شکلی و معنایی و ارتباطی شهر را می گیرد.
سوم- آیا فضای کالبدی همواره متغیر شهر تاریخی(یا به بیان بهتر، شالودهساختاری شهر) به مثابه هویتی انداموار تلقی می شود که سر و ریشه در سرزمین یا حوزه شهری شهردارد، یا این که هر بنا یا مجموعه ساختمانی تاریخی یا ارزشمند شهر را به مثابه موجودیتی می دانند که متکی بر امکانات ذاتی خودش باید مرمت شود؟
در حالت اول، به همان بینش و بر پایه همان شناختی به شالوده ساختاری شهر و بخصوص به بخش تاریخی آن پرداخته می شود که شهر، از نخستین روزهای زاده شدنش تاروز تدوین طرح مرمتی اش، به حیات خود ادامه داده و پایگاههای تغذیه مادی و معنوی و محیطی اش به شمار می آیند؛ و این جایی است که آب، هوا، و خاک شهر در ابعادی کسترده پاکیزه نگه داشته می شوند تا، بر مبنای اصول مرمت محیطی، شهروندان و کارگزاران شهر پیکره کالبدی آنها را در تمامی بناها یا واحدهای معماری- شهری اش حفاظت و بهسازی کنند.
در حالت دوم، در بهترین شرایط، در مدت زمانی در حد عمر یک نسل و در شرایط متعارف، به زمان کوتاه و به ابعاد چند سال، بناها و مجموعهها و بافت کالبدی تاریخی شهر شکلی جذاب پیدا می کنند، و بینش تزیین و چشم نواز می شوند. در این فرصت است که برخی ظاهر سازی ها در پوسته خارجی بناهای تاریخی، در معابر معروف تر شهری تحقق پیدا می کنند تا در پس آنها ساخت و سازهایی دیگر رخ نمایند.
چنان که می بینیم، این دو راه و ورش به دو نتیجه متفاوت و متمایز می رسند. اولی، گام های سنگین بر می دارد تا به مقوله هایی اساسی مانند توسعه پایدار، و به تعادلی پویا در تحولات شهری پاسخی مقبول و مطلوب دهد، و دومی دافع اندیشه ها و تدبیرها و طرح هایی است که سرمایه گذاری روی عرصه و اعیان را در جهت افزایش دادن توان اقتصادی شهر، به ارزشهای معنوی انسانی- الهی و مدنی- فرهنگی رایج و زنده شهر مشروط می کنند.
شناخت حقیقی تفاوت میان این دو طریقه، در شرایطی که امروزه در کشورمان تجربه و زندگی می کنیم، برای پرداختن به مسئله بسیار مهم مرمت شهرهای تاریخی مان حیاتی است.
۶٫ مرمت شهری در ایران در سالهای جاری
طی گزارش بسیار کوتاه، موضع بسیاری از کشورهای جهان تشریح شده که به مسئله بهسازی شهرهای تاریخی خود اهمیت داده و به قید اندیشه و نظریه پردازی به آن پرداخته اند. در مطالب بالا مجالی پیش نیامد که مستقیماً به تجربه های سوئد، هلند، ژاپن، و تونس بپردازیم؛ اما در اینجا می خواهیم فقط به صورت اشاره ای گذرا به موضوع مرمت شهری در ایران نظر کنم و بر این نکته تاکید ورزیم که این موضوع بسیار گسترده، تجربی متمایز دیگری نیز دقت کنیم که عبارت است از آنچه در کشورهای جهان سوم، کشورهای در حال توسعه یا کشورهای که به شتاب توسعه نیافته اند، می گذرد؛ آنچه که بر این گستره، که ایران را به عنوان یکی از قطبهای توسعه یا کشورهای که به شتاب توسعه نیافته اند،می گذرد. به این گستره، که ایران به عنوان یکی از قطبهای درخشان آن می شناسیم، نظر می افکنیم.
در دو سه سده پایانی قرن گذشته، نوشتارها و تجربه های ارزشمندی در باب بهسازی شهری فراهم آمده است . آنچه از این موهبت ها نصیب جهان سوم شد، بیش از هر چیز هشیاری و بیداری است. این بیداری، که سیر فراگیر شتابانی را می پیماید، دو نوع پیامد اساسی دارد:
اولاً، خواسته سودآور، به نفع حفاظت از ثروت های فرهنگی- تاریخی شهرها و روستاها؛ دوم، خواسته زیانبار، که گاه آشکارا و گاه پنهان، بناها و محوطه های تاریخی شهر را به مثابه کالایی از جنس عرصه و اعیان می نگرد و مطالبه می کند.
در ایران در سالهای اخیر، علیرغم تمام سخنان زیبایی که شنیده می شود حکایت از مورد اول- و فقط از این مورد می کنند. رویدادها و پدیده هایی نگران کننده رخ می نمایندو تحقق پیدا می کنند که ناخواستنی و ، در نزد علاقه مندان ثورت های فرهنگی کشورمان، اهریمنی اند. می خواهیم در این سطرهای پایانی نوشتار خود این امر مهم را یادآوری کنیم که در امر مرمت شهر فاصله زمانی چندان درازی ما و سایر کشورهای جهان پیش رفته را ازیکدیگر جدا نمی کند؛ چهار پنچ دهه پیش، اروپاییان نیز، مانند امروز ما، با دشواری های زیاد و ژرفی در امر مرمت شهری رو به رو بودند که یا بر مبنای قوانین مترقی و یا براساس توافق ها و تفاهم های محلی متکی بر نهاه های زنده در جامعه شهری، و استوار بر پایه روحیه مثبت و مسئولیت پذیر شهروندان، به آنها پاسخ گفته اند.
با توجه به عمر تجربی نسبتاً محدود دانش مرمت شهری در جهان، و با در نظر گرفتن شاخص های اصلی موضوع، می خواهیم بگوییم که، پیش از روشن شدن ضوابط و مقررات خاصی که باید پنج مولفه زیر را به شرایط تعادل پویا سوق دهند، نمی توانیم به طرح مرمت شهری مقبولی دست پیدا کنیم. این پنج مولفه، که طی پنج سال گذشته از سوی مولف این سطور در بسیاری محافل رده بالای کشورمان عنوان شدهاند، عبارتند از: ۱٫ سرمایه گذاری در عرصه و اعیان؛ ۲٫ مدیریتهای محلی؛ ۳٫ قوانین و مقررات ناضر بر فضای ساخته شده؛ ۴٫ توان علمی و مسئولیت پذیری های مدنی متخصصان تدوین کننده طرح مرمت شهری؛ ۵٫ مشارکت شهروندان در مدیریت فضای شهری.
این پنچ مولفه یا مقوله، به کمک یکدیگر و درکارآمد و کارساز کردن اندیشه ها و اقدامات و طرحهایی که باید راهی متعالی برای شهرهای تاریخی نیازمند به مرمت را ترسیم کنند، چه شهروندان و شهرداران بخواهند و چه نخواهند، همواره مطرح می شوند. حقوق دانانی که به این حوزه فرا خوانده می شوند تا در راه اجرای طرح ها از تخصصشان بهره برداری شود، وقتی نخواهند ضعف ها و متاخر بودن قوانین و مقررات و بخشنامه های رسمی و جاری را برای رسیدن به اهدافی متعالی معرفی و بر ملا کنند، مسئول دانسته می شوند و در صف سایر متخصصانی قرار می گیرند که بر کهنه بودن و ناکارآمدی نظریه ها و تجربه های رایج وقوف ندارند. سرمایه گذاران در عرصه و اعیان، که برابر با دستورالعملهای « بازار مثبت» و به نسبت توان مالی خود ( و صرفاً به بهانه ایجاد اشتغالهایی که معمولاً گذرا و در حقیقت منفعل اند) عمل می کنند، به این معنی که به این امر که به خود شهر تعلق دارند یا نسبت به آن به مثابه بیگانه، یعنی بدون نظارت شهروندان حقیقی شهر بر کارشان، اقدام می کنند.
هرگاه بخواهیم شراطی را فراهم آوریم که شهرهای تاریخی و فرهنگ مدار کشورمان بتوانند به طرح هایی در حوزه مرمت شهری دست یابند که راهی متعالی برا تک تک ساکنان و شاغلان، و برای مراجعه کنندگان و بهره وران از امکانات خدماتی و تولیدی و تجاری شهر ترسیم و هموار می کنند، نخست باید با این پنج مولفه و به اعتبار رابطه هایی که مابین این مولفه ها برقرار است آشنا شویم و چگونگی کارایی کمی و کیفی آنها را، چه در شرایط بالفعل و چه در شرایط بالقوه، بشناسیم.
جمعبندی
از دیدگاه ما، هرگاه بخواهیم در باب بافت کالبدی شهرهای تاریخی بزرگ و میانی و کوچک کشورمان به تدبیر بپردازیم تا راه زندگی متعالی شهروندان آنها را همورا کنیم و ثروتهای فرهنگی، تاریخی، مدنی، و هنری نهفته در آنها را در شرایط توسعه پایدار شهر و سرزمین اش حفظ کنیم و بافت معماری – شهری یا شالوده ساختاری بخش قدیمی یا تاریخی شهر را در شرایط تعادل پویا قرار دهیم، باید با نوع روابطی آشنا شویم که مابین پنج مولفه بر شمرده شده برقرارند و آنها را به نفع جمعیت آینده ای متعالی برای شهری که به بهسازی آن اقدام می کنیم، تغییر دهیم.
منصور فلامکی