نویسنده مقاله : مهندس آرتور امید آذری
مهندس امید آذری- کارشناس ارشد معماری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران.
ادراک محیطی در معماری |
ادراک |
ادراک عبارت است از تجربه حسی ما از دنیای پیرامونمان و مستلزم بازشناسی و شناخت محرکهای محیطی و نیز اقدامات واکنشی به این محرکهاست. ما از طریق فرایند ادراکی، درباره عناصر محیطی که برای بقای ما جنبه حیاتی دارند اطلاعات به دست میآوریم. ادراک نه تنها تشکیل دهنده تجربه ما از دنیای پیرامونمان است بلکه به ما اجازه میدهد که درون محیطمان به فعالیت و عمل بپردازیم.
ادراک محیطی (Perception)، فرآیندی است که انسان داده ها و انگاشتهای ذهنی لازم را از محیط پیرامون دریافت می کند. همچنین ادراک را می توان فرایندی هدفمند دانست که در طی آن فرد به دریافت ارسالات محیطی می پردازد و برآمده از فرهنگ و ارزشهای ساختاری حاکم بر جوامع بشری می باشد.
فرایند ادراکی |
فرایند ادراکی دنبالهای از مراحل است که از محیط شروع میشود و به درک ما از یک محرک و اقدام واکنشی نسبت به آن محرک میانجامد.
محرک محیطی |
دنیا پر است از محرکهایی که از طریق حواس مختلف میتوانند توجه ما را جلب کنند. محرک محیطی هر چیزی در محیط ماست که قابلیت درک شدن داشته باشد.
محرک مورد توجه |
محرک مورد توجه، شیء بخصوصی در محیط است که توجه ما بر روی آن متمرکز شده است.
تصویر بر روی شبکیه |
سپس، محرک مورد توجه به صورت یک تصویر بر روی شبکیه شکل میگیرد. اغلب افراد از این موضوع آگاهی دارند که تصویر روی شبکیه در واقع وارونه (سر و ته) تصویر واقعی است امّا این مساله در بحث ما اهمیت چندانی ندارد. تصویر هنوز درک نشده است و این اطلاعات دیداری (بصری) در مرحله بعدی فرایند دستخوش تغییر خواهد شد.
تبدیل |
تصویر روی شبکیه سپس به سیگنالهای الکتریکی تغییر شکل مییابد. این فرایند را تبدیل مینامند. این کار باعث میشود که پیامهای دیداری جهت تفسیر به مغز ارسال شوند.
پردازش عصبی |
آنگاه سیگنالهای الکتریکی تحت پردازش عصبی قرار میگیرند. مسیری که توسط یک سیگنال خاص در پیش گرفته میشود به نوع آن سیگنال (دیداری یا شنیداری) بستگی دارد.
ادراک |
در مرحله بعد از فرایند ادراک، ما شیء محرک در محیط را به طور واقعی درک میکنیم. در این مرحله است که ما به طور هشیارانه از آن محرک آگاهی مییابیم.
بازشناسی و شناخت |
ادراک فقط مستلزم آگاهی هشیارانه از محرکها نیست. علاوه بر آن مغز ما باید آنچه حس کردهایم را ردهبندی و تفسیر کند. مرحله بعد عبارت است از تفسیر و معنابخشیدن به یک شیء که به آن بازشناسی یا شناخت گفته میشود.
اقدام |
مرحله نهایی در فرایند ادراکی مستلزم نوعی اقدام و عمل در واکنش به محرک محیطی است. این اقدام میتواند صورتهای گوناگونی داشته باشد، مثلاً برگرداندن سر برای نگاه نزدیکتر و یا چرخیدن و نگاه کردن به یک چیز دیگر.
ادراک محیطی |
ادراک محیطی با شناخت انسان از محیط همراه است و بر این اساس تنیجه برهمکنش ادراک حسی (Sense perception) و شناخت (Recognition)، می باشد. مهم ترین مکاتب روانشناسی محیطی که تاثیر ژرفی بر تئوری های محیطی وطراحی داشته اند مکتب روان شناسی گشتالت و روانشناسی سازشمند یا تبادلی و مکتب روان شناسی بوم شناسی (اپتیکی) جیمز گیبسون هستند. در واقع باید گفت:
۱٫ روانشناسی گشتالت بر الگوهای ادراکی و همریختی بین شکل ها و تجربیات ادراک محیطی با فرآیند شکل گیری نظام عصبی در انسان علاقه مند است
۲٫ روان شناسی سازشمند تجربه انسان از محیط و ارتباط متاقبل انسان و پیرامونش را مبنا قرار داده و ادراک را به مانند فرآیندی سازشمند بین مشاهده گر و محیط مورد بررسی قرار می دهد.
۳٫ روانشناسی بوم شناختی (اپتیکی) گیبسون محیط و بوم را پایه و اساس تمامی داده ها می داند. او معتقد بود که داده های محیطی به گونه ای مستقیم و بدون نیاز به نیروی پردازش مغز آدمی از طریق انوار محیطی و به وسیله حواس حسی آدمی که به مثابه یک نظام (سیستم) عمل می کند دریافت می شود.
ادراک بوم شناختی گیبسون |
عمده استقبال از تئوری ادراک بوم شناختی گیبسون به دلیل ابراز این نظریه است که جهان مادی متشکل از پهنه های گوناگونی است که یکی دیگری را پوشانده و مخفی می دارد و تنها هنگامی ادراک این پهنه ها میسر است که شخص ملزم به حرکت در محیط باشد. در هنگام حرکت و تغییر نقطه دید ناظر نه تنها پهنه های آشکار شده تغییر می نمایند بلکه آن دسته از سطوحی که ملاحظه نمی شوند نیز در حقیقت نسبت به دید ناظر دچار تغییر می گردند. لذاهنگام حرکت در محیط منظرهای گوناگونی یکی پس از دیگری مشاهده خواهند شد (دید های پی در پی).
روانشناسی گشتالت |
روانشناسی گشتالتی، به الگو واره های ادراکی و برهمکنش میان شکلها و تجربیات ادراک آدمی می پردازد که دارای ساز وکار عصب شناختی در فرآیند شناخت ادراکی است. روانشناسی سازگارمند تجربه آدمی و محیط را در بستر خوانشی از تقابل انسان و محیط برای برپایی سازش با ساختار محیطی مورد بررسی قرار می دهد، حال آنکه روانشناسی بوم شناختی بر این اصل تاکید دارد که داده های محیطی بی واسطه و بی نیاز از پردازش ذهن انسان با حواس آدمی دریافت می شود(Gibson,1966).
روانشناسی گشتالت بر پایه این ایده است که ما چیزها را به صورت یک کلّ یکنواخت تجربه میکنیم. این رویکرد به روانشناسی ابتدا در آلمان و اتریش و در خلال قرن نوزدهم در پاسخ به رویکرد جزئینگر ساختارگرایی پدید آمد. این متفکران به جای شکستن افکار و رفتار به کوچکترین عناصر، عقیده دارند که باید کلّ تجربه را مورد نظر قرار داد. به عقیده آنها، کلّ بزرگتر از مجموع اجزا است. گشتالت یک اصطلاح آلمانی است که معادلهای متعدد از جمله فرم، شکلبندی، هیئت و کلّ برای آن پیشنهاد شده است.
درک روانشناسی گشتالت عبارت است از درک مفاهیم مرکزی آن، که در میان مفاهیم اصلی، گشتالت و میدان (field) را میتوان نام برد. کلمه آلمانی گشتالت در انگلیسی به قالب، هیئت و ساختار، شکل یا الگو ترجمه شده است. مکتب گشتالت اولین حرکت روانشناختی آلمان، بر مبنای روش آزمایش بود. استدلال اصلی آنها این بود که حقایق روانشناختی «از ذرات ایستای نامربوط تشکیل نمیشود» و لذا مطالعه آنها نیازمند شیوه کلگراست. آنها عقیده داشتند که ادراک، ترکیب نامتشکلی از عناصر نیست که بطور متوالی بصورت مفاهیمی معنیدار در ذهن با هم پیوستگی داشته باشند، بلکه ادراک را کلیتی منسجم و متشکل از یک هیئت(configuration) یا یک گشتالت میدانستند.
آنها اعتقاد داشتند که یادگیری بصورت ناگهانی و از طریق کسب بینش صورت میگیرد. کهلر اعتقاد داشت که در حل مساله، میمونها به آزمایش و خطا نپرداختند بلکه به کسب «بینش» رسیدند. نظریه گشتالت یکی از معدود نظریههایی است که در زمان طرح دیدگاههای تجربهگرایی، با رویکرد خردگرایانه مطرح گردید.
گشتالت گرایان، کار خود را با مفاهیم نسبتا انتزاعی در خصوص طبیعت ادراک و تفکر و ساخت تجربه روانی آغاز کردند. آن گاه به تفسیر مشاهدات روزمره در چارچوپ این مفاهیم نو پرداخته و نمود نیروهای سازمان دهنده مفروض در نظریهشان را به وضوح در آزمایشهای خود به اثبات رساندند. ادراک و نیز فرایندهای مسالهگشایی بیش از هر چیز دیگر مورد توجه روانشناسان گشتالت بود، و یادگیری یک امر ثانوی و فرعی و کم اهمیت تلقی میشد.
این مکتب، نقش زمینه (background) و سازمانیابی (organization) را در فرایندهای ادراک پدیداری، چنان بصورت قانع کنندهای نمایان ساخت که فقط مخالفان سرسخت ممکن است دستاوردهای آن را بی اعتبار اعلام کنند.
نهضت گشتالت، اثری ماندگار بر روانشناسی بر جای گذاشت و در زمینههای ادراک، یادگیری، تفکر، شخصیت، روانشناسی اجتماعی و انگیزش تاثیر کرد. آنها تاکید بر تجربه هشیار از نوع پدیدارشناسی میکردند. رویکرد پدیدارشناسی در روانشناسی اروپا گستردهتر از ایالات متحده است، اما تأثیر آن را بر روانشناسی آمریکا میتوان مشاهده کرد.
تاریخچه روان شناسی گشتالت |
روانشناسی گشتالت، در دهه دوم قرن بیستم به منزله اعتراضی نسبت به عنصرگرایی روانشناسی وونت در آلمان آغاز شد. کار ویلیام جیمز (William James)، یعنی مخالفت با عنصرنگری روانشناسی نیز صورت ابتدایی روانشناسی گشتالتی است. در نهضت گشتالت و در میان کسانی که سخت تحت تاثیر مفاهیم گشتالت قرار گرفتهاند به گروههایی بر میخوریم.
کهلر، کافکا و ورتایمر که بنیانگذار رسمی مکتب گشتالت شناخته میشوند و لوین (Lewin) از جمله اندیشمندانی بودهاست که با طرح نظریه میدانی به توسعه مکتب گشتالت کمک زیادی نموده است. در سال ۱۹۲۱، ورتایمر، کافکا، و کهلر با همکاری گلدشتاین (Goldstein) و گروهل (Gruhle ) مجله پژهش روانشناختی را پایهگذاری کردند، که ارگان رسمی مکتب فکری گشتالت شدند.
تئوری گشتالت |
گشتالت را علم روانشناسی شناخت فرم و شکل معنا می کنند که از سال ۱۹۲۰ در بین روانشناسان آلمانی مطرح شد. نظریه گشتالت بیان می کند که مغز انسان برای درک موضوعات پیچیده ای که از اجزای گوناگون تشکیل شده اند، این روش را در پیش می گیرد که تمام اجزاء را در قالب یک موضوع واحد جمع بندی کند و در ابتدا یک درک کلی از آن موضوع حاصل کند. هرچقدر که اجزای این مجموعه وابستگی و ارتباط منطقی تری با یکدیگر داشته باشند، گشتالت آن مجموعه مستحکم تر است و درک پیچیدگی آن نیز با تلاش کمتر و راحت تر صورت می پذیرد.
با این وجود هنوز در بسیاری از فرهنگ ها برای این کلمه آلمانی معنای دقیقی لحاظ نشده است. از آنجا که مقوله گشتالت و فن شناخت فرم دارای منبع جامعی نیست و پیش از این نیز مطالبی در باب اصول اولیه آن به وسیله اساتید در غالب جزوه منتشر شده است این مقاله سعی دارد به بررسی گشتالت از زاویه ای دیگر بپردازد چنانکه برخی از مباحث، بر حسب عدم تکرار آنها حذف گردیده اند.
گشتالت Gestalt و روانشناسی گشتالت مکتب برلن هم نامیده می شود. به وجود آوردن گشتالت، یعنی ماده بی فرمی را بر اساس منطقی اصولی و به وسیله ساختاری با قاعده به صورت یکپارچه درآوردن. این روند یک عمل خلاقانه است که در آن با ترکیب مختلف عناصر گشتالت مانند فرم، رنگ، رویه و جنس، واحدهای نو به وجود می آید.
تأثیرات گشتالت یک تو لید صنعتی به وسیله نوع سبک گشتالت آن به وجود می آید که بر اساس ترکیبی که دارا می باشد بر روی استفاده گر تأثیر می گذارد. تأثیر فوق سبب بروز حالاتی در مشاهده کننده یا استفاده گر تولید می شود به طوری که با توجه به تأثیر می تواند تولیدی را رد یا قبول نموده و یا نسبت به آن بی تفاوت باشد.
بنابراین یکی از وظایف طراحان صنعتی دانستن روش یا سبکی است که تولید بتواند بر روی استفاده کنندگان گوناگون تأثیر دلخواه (مورد نظر) را بگذارد. به همین جهت طراح باید برای به دست آوردن تأثیرات ایده آل عناصر گشتالت را بر پایه سبکی مناسب به نظم در آورد.
با توجه به مطالب بالا می توان گفت شناخت طراح صنعتی از ارزش استتیکی و استتیک تجربی و داشتن مهارتی که بتواند آنرا در پروسه طراحی به کار گیرد بسیار مهم می باشد. تولیدات صنعتی دارای گشتالتی که عناصر گشتالت آن به نظمی غیر عادتی و آوانگارد به وجود آمده باشد از نظر اقتصادی برای صاحبان تولید در برابر تولیدات با گشتالت کمتر ارجحیت دارد و به تو لیدات مشابه ترجیح داده می شوند. گشتالت خود یک ارزش است. تولیدات صنعتی که دارای گشتالت آگاهانه باشند به صورت با دوام تری مورد استفاده قرار می گیرند.
عناصر گشتالت |
خصوصیات استتیکی گشتالت در یک تولید صنعتی توسط عناصر گشتالت آن مشخص می شود. عناصر گشتالت می توانند به عنوان حامل پیام های استتیکی یک تولید محسوب شوند. انتخاب و متناسب بودن عناصر گشتالت توسط طراح صنعتی بر اساس چگونگی رفتاریست که استفاده گر در مقابل آن ابراز خواهد نمود.
عناصر گشتالت به عناصر ماکرو Macro و میکرو Micro تفکیک می شوند:
۱) عناصر ماکرو:
غالبا در جریان درکی (اکثرا آگاهانه) دریافت می شوند. مانند فرم، جنس، رویه، رنگ
۲) عناصر میکرو:
عبارت از آن عناصریست که در جریان درک بلافاصله ظاهر نگشته ولی در مجموع درک می گردند. به عنوان مثال در یک تولید صنعتی پیچ های ریز فواصل بین قسمت های ساخت یا سرپیچ ها جزء عناصر میکرو می باشند.
ساختمان گشتالت |
در بررسی گشتالت ساختمان یک تولید دو پدیده نظم و پیچیدگی از موضوعات مهم می باشند. نظم و پیچیدگی فاکتورهای وابسته به یکدیگر در گشتالت محصول بوده و وجود هرکدام به مقدار زیاد می تواند دال بر کمتر بودن دیگری باشد.بدین ترتیب محصول صنعتی می تواند دارای پیچیدگی زیاد و نظم کم ویا دارای نظم زیاد و پیچیدگی کم باشد. این دو پدیده در تولیدات صنعتی باید به دقت مورد توجه قرار گیرند. زیرا موضوع ارتباط آنها با یکدیگر مسئله مهم در مطالعه استتیک اشیا ودرک استتیکی می باشد.
بالا بردن کیفیت گشتالت |
داشتن اسکلت ساختمانی قابل قبول و قابل شناخت بودن عناصر فرمی آن. همچنین آشکار بودن ارتباط کلی آن با بخش های دیگر بر مبنای فرم ها، حجم ها، اندازه ها، رنگ ها، کیفیت جنس و گرافیک تولید.
– ادامه اصول ساخت یعنی اصول گشتالت انتخاب شده در تمام طرح. (فرضا اصول قرینه یا هندسی را در همه جا به کار بریم). وضوح کلیت عناصر گشتالت مانند تغییرات فرمی رنگ ها و نوشته ها (که این ها باید در معرض دید باشند).
– تقسیم بندی استتیک منطقی در تطبیق با ساخت، مونتاژ و سرویس قطعات مصون از مزاحمت های دید (جلوگیری از اغتشاش، انعکاسات نوری و خطای دید از کسب اطلاعات).
– وجود منطق فرمی بر اساس جنس انتخاب شده و روش های تولید موجود.