گروه مهندسین ایران معماری
در این بخش تحت عنوان مقالات در معماری بر آن شده ایم تا مجموعه ایی از مقالات ،گفتارها و نظریات موجود در جامعه معماری ایران و جهان را ارائه دهیم، تا سرآغازی نوین در عرصه بحث مبانی و مفاهیم نظری معماری باشد.
نقش اندیشه در فرآیند طراحی:
مقدمه
روند طراحی یک معیار شامل تعداد زیادی تقسیمها وفرآیند تکامل آنهاست که منجر به تولد مفهومی خیالی با پتانسیل واقعیت در ذهن میشود که در آینده تحقق میپذیرد . این مفهوم خیالی به واسطه الزاماتی خاص مانند توجه به فرم، عملکرد، فنآوری ، مقررات دولتی با کمک ترسیمات، گام به گام به طرح نهایی نزدیک میشود.
در سالهای اخیر معماران درگیر بحثهیا نظری طراحی و نحوه اعمال نظر طراح در فرآیند طراحی هستند. ا ین روند نشان میدد که اهداف و اصول حاصله از بحثهای نظری به سادگی قابل اجرا در یک طرح واقعی نیستند اما کشف این اصول جزء الزامات جهت ارتقاء طراحی معماری میباشند. یکی از این موارد، آشنایی با نوع اندیشه طراح و در پی آن، مهارت به کارگیری اندیشه در طراحی میباشد، در پی این هدف لازم است که انواع اندیشه شناخته شود و نسبت هر یک در روند طراحی مورد کنکاش قرار گیرد.
چکیده :
مقاله حاضر، ضمن معرفی انواع اندیشه و نگاهی به جایگاه آن در معماری به ردیابی دوره تعادل سه اندیشه علمی، فلسفی و شهودی در تاریخ که همان دوران طلائی اسلام میباشد میپردازد. در راستای این کنکاش تاریخی تنها اسلامی به جا مانده از قرن ۱۰ و ۱۱ هـ.ق به عنوان ماحصل معاصری میشود.
اندیشه و انواع آن:
اندیشه ناب لازمه پیشرفت است چرا که مصرف زدگی در تولید اندیشه، از مصرف زدگی در تولیدات صنعتی خطرناکتر است.
اولین قدم در استقلال فکری، و جایگزین کردن اندیشه مفهومی با اندیشه تولیدی، فراگیری مهارت اندیشیدن است. اندیشیدن از کجا شروع میشود. سلامتش کدام است و چه شرایطی پیدا میکند که تبدیل به اندیشه زمان میشود؟
اندیشهای ماندگار و در انتقال از نسلی به نسل دیگر چه خصوصیاتی باید داشته باشد.
۱- اندیشهای علمی اندیشهای است که ذهن در شرایط عادی به سمت آن گرایش دارد . علم به آن بخش از معرفت بشری گفته میشود که از طریق یک نوع تجزیه قابل اندازهگیری، کسب میشود. اکتشاف آن اندازهگیری، در فضای علمی صورت میگیرد.
نوع اندیشه با ۲ آیتم شناخته میشود. اول موضوع و دوم روش آن اندیشه است. موضوع اندیشه علمی یافتن قوانین طبیعت و کشف قوانین عالم مادی با روش تجربی میباشد در این بین نظریهها خلق میشوند که هدف آنها نزدیک کردن انسان به دید برتر و پیشبرد علم بشر امید اثبات در آینده میباشد. (اوج اندیشه علمی قرن ۱۸ میلادی میباشد. ) گاهی موضوع اندیشه علمی طبیعت و گاهی روانشناسی و کارکرد انسان است. علوم انسانی هم جزئی از اندیشه علمی به شمار میآیند و در نتیجه بخش عمدهای از معماری نیز متکی بر اندیشه علمی است. اما سوال اینجاست این اندیشه تا چه حد در تفکر طراح و خقل یک جانمایه طراحی اجازه نفوذ دارد اندیشه علمی در کدام قسمت از طراحی به کار میآید. این سوالی است که در جمعبندی به آن پرداخته میشود.
یکی از مهمترین گرایشهای معماری قرن بیستم که معماری نیمه دوم این قرن را تحت تأثیر قرار داده است استفاده از دادهها و سیستمهای جدید علمی برای تدوین فضای معماری است که از آن با ؟؟ معماری علمی یا تولید علمی معماری یا تولید علمی معماری یاد میشود هدف آن خارج ساختن روند طراحی معماری از شهودی و مبتنی بر احساسات و تجربیات طراح و به نظم درآوردن آن در قالب یک نظام و دستورالعمل طراحی میباشد این نوع معماری در تلاش برای کشف رابطه بین عناصر یا بخشهای سازنده نظام طرح میباشد معمارانی چون الکساندر با توسل به علوم ریاضی در کتاب عرصههای زندگی خصوصی و زندگی جمله وینچ در کتاب سیمای شهر به این مقوله پرداختهاند. آن امری که باعث حرکت معماران علم گرامی میشود عقش و باور به علم و شیوههای علمی برای ادراک و آفرینش معماری به عنوان روشی تدوینی میباشد که بهتر میتواند گذر از جهان ذهنیات (مرحله در دسته بندی علم روانشناسی) به جهان عینیات (مرحله ) و بالعکس را ممکن سازد.
اندیشیدن به معماری به عنوان یک علم در سال ۱۹۳۱ توسط هانس مدیر از بنیانگذاران با و هانس اینگونه توجیه میشود:
۱- معماری اصیل کلاسیک دیگر معماری نیست، ساخته علم است و ساختن مساله احساس نیست بلکه مساله شناخت است.
۲- ساختن عملیاتی ترکیبی نیست که از احساس الهام بگیرد و انسان قرن ۲ دیگر نمیتواند به فرآوردهای بیاندیشید که در آن آفرینش، به دست اتفاق رخ دهد این نوع تفکری تک بندی خواهد بود که مرحله خالق جانمایه طراحی مرتبط با شهود درونی معماری را نفی میکند. تفکر شرقی معتقد به وجود مرحله و خلق از درون جعبه سیاه ذهن یا همان اتفاق میباشد که میتواند ناشی از شهود قبلی معمار باشد.
اندیشه فلسفی مبتنی بر تعقل تجریدی است که موضوع آن رسوخ به تدوین عقلی هستی میباشد که توسط آن تنها بخشی از حقایق عالم به دست اندیشه درز میآید زیر که در این نوع اندیشه محک عقل است و در تلاش جهت پیدا نمودن تصویری عقلانی از عالم تنها به قدر طاقت کسی که میاندیشد میباشد فیلسوف تمرکزی بر جزئیات و ماهیت بیرونی اشیاء ندارد بلکه به کل هر اشیاء میپردازد . در طول تاریخ اندیشه فلسفی در جستجوی پاسخ به دو سوال عام بود.
۱- هستی چیست؟ ۲- معرفت چیست ؟ آنچه مسلم است آن است که سوالات فیلسوفان در طی قرون، همان سوالات درونی همه ما میباشد که در فلسفه بزرگ شده است روشی که اندیشه فلسفی به کار میبرد تعقل در فضای عقل و صحت و سقم کلام با محک منطق است.
پس از آنکه انسان محور همه چیز شد و تفکر وی نشان بودن او نه صفاتی که پیش از این مظهر انسانیت بود ارزش هر تفکری تخیل سنجیده میشد و آنچه بواسطه ادراک شهودی و حضوری درک میشد همه رنگ اوهام و خیالات به خود میگرفت و رفته رفته این تحلیل مکانیکی تفکر جایگزین ادراکات درونی شد و بدین ترتیب انسان به یک ماشین که همه چیز را تجزیه و تحلیل میکرد تبدیل شد در نتیجه تفکر از آسمان به زمین آمد. انسانی که زمانی همه چیز را در آسمان میجست حتی تفکر خویش را شهود میدانست اینک همه چیز را در زمین میجست زمینی بیپناه که او میبایست از نو میساخت. تفکر فلسفی اساساً رسالتش مشخص کردن چرایی امور است نه چگونگی آنها و بنابراین از تفکر سنتی نیز خارج است زیرا در تفکر سنتی پاسخ از پیش در منابعی چون وحی مشخص است اما در گردونه تقدیر تاریخی ، ما با پرسشی بدون پاسخ رو به روئیم و به ناچار به تفکر فلسفی رو میآوریم.
اندیشه شهودی قدمتی به اندازه بشر دارد لذا همه انسانها آنرا تجربه نمودهاند این اندیشه از طریق شهود و درک درونی حاصل میشود. و در خیلی از زمینهها قادر به حل مشکلات است به طوریکه این عقیده وجود دارد که خیلی از اکتشافات حاصل منطق یا علم نبوده است بلکه از طریق رسیدن راه جدیدی به ذهن از جائیکه گمان برده نمیشود به صورت جرقهای ظهور مییابد علم روانشناسی محل ظهور آنرا از طریق جعبه سیاه ذهن میداند که قانونی ندارد و مرکز ظهور خلاقیت فردی به شمار می اید عارفان از آن به معرفت شهودی یا معرفت عرفانی یاد میکنند که روند حرکت آن در جهت وقوف به حقیقت هستی میباشد در حالیکه حقیقت هستی شاید هرگز توجه علم فلسفه نباش و هستی خود به تنهایی برای ظرف وجود فلسفه کافی بنماید اما آنچه مسلم است این است که تبیین عقلانی هستی، معرفت شهودی را سیراب نمینماید.
تفکر ذن از این دست است . ذن گرایان اعتقاد دارند که انسان باید همه چیز را بدون آنکه چیزی به آن بیفزاید یا از آن کم کند بنگرد یعنی اینکه همه چیز را بایستی بدون اینکه از خود ارزش بیشتری بدان افزوده شود یا چیزی از آن کم شود دیدن عین واقعیت و حقیقت و دور ریختن الحاقات آن بینی علوم به کارگیری ذهن در تحلیل و تجزیه وقایع از این تفکر ذن از شهود پیروی میکند زیرا زیرا که شاگرد ذن گرا باید همیشه منتظر تحول ناگهانی خویش بماند زیرا که ذن همکف تحول ناگهانی است یعنی تحول انساندر این مکتب دفعتا حادث میشود ژرچه برای رخ دادن این تحول طی مراحی لازم مینماید این تحول چیزی جز ظهور شهود بر قلب ذن گرانیست که از آن به تفکر شهودی یاد میشود. در حقیقت انسان در عالم شهود گونهای از آزادی را تجربه میکند که در قلمرو فلسفه امری محال است از این جاست که بسیار از متفکران مانند کانت و هایدگرا، مقام هند را مقام آزادی بشر تلقی کردهاند. در قلمرو علم چنین خیالات و آمالهایی نامعقول است. بسیاری ازاختراعات و صنایع مستطرفه در عالم خیال تکوین پیدا میکنند . بسیاری از فرضیههای تخیلی علمی نیز در عالم خیال حسی (شهود) شکل میگیرند، زمانی که شهود کارتصویرسازی جهان را در قلمرو علم شکل میدهد. .
در اینجا بد نیست که از حوزه علم روانشناسی تفکر شهودی را بازبینی نمائیم.
به طور کلی ذهن واگرا در جمعآوری Dataهای خویش از معیارها میگذرد چون ذهن به بستن آنها علاقهای ندارد اما ذهن همگرا مساله را در ابتدا باز میکند و با معیارها دوباره میبندد ذهنی خلاق است که از صفت همگرا بودن و واگرا بودن به موازات یکدیگر بهرهبرد به عنوان مثال مولوی ابتدا با ذهنی واگرا و استفاده از مثالهای قیاسی با ذهنی در عالم محسوسات و خاکی محشور میشود، سپس به ملکوت میرود و ذهن را به سوی وحدانیت همگرا مینماید لذا در عالم بالا (شهود) تفکر همگرا میشود معمارها شاید همینگونه باشند . تفکیک هرچه به سمت شهودی پیش رود همگراتر است پروژههایی که اثری از ردپای شخصی و درونی معمار درونی خود دارند. از تفکر همگرا شکل میگیرد اما اندیشه علمی حاصل تفکری واگراست . به نظر میرسد که اندیشه واگرای علمی ریشه در چند بستری و چند فرهنگی بودن ملل حاصل تفکری واگراست. که به نظر میرسد که اندیشه واگرای علمی ریشه در چند بستری و چند فرهنگی بودن ملل تازه متولد شده دارد به دلیل وجود فرهنگهای متنوع جهت پذیرفته شدن یک پدیده در جامعه نیاز به علم و اثبات به روش علمی که زبان مشترک همه فرهنگهاست میباشد در واقع تفکر واگرا در یک جامعه حاصل عدم یگانگی و تنوع عقاید و نظرات دارد.
نتیجهگیری:
به ندرت میتوان نمونهای یافت که در آن فقط یک نوع اندیشه به تنهایی به کار رفته باشد همه نوع اندیشه ملازم یکدیگرند و شیوه اندیشیدن بسیار وابسته به طبیعت موقعیت است اما گاهی در دورههای تاریخی یکی بر دیگری غلبه میکرده است. تنها زمانی میتوان به صحت اندیشه اطمینان حاصل کرد که هر سه نوع تفکر در توازن و توازن یکدیگر باشند. (خیر الامور اوسطها)
در معماری نیز تک روی در هر شاخه به گونهای تک بعدی پیش رفتن است زمانی میشود در هر سه نوع اندیشه غوطهور شد که دادهها به صورت اسلیمکاهای ذهنی درآمده باشند تا بتوان بدون طی مرحله آمادگی و تمرین (Prepration به مرحله خلق (incubation) رسید. و این مستلزم تمرین بر روی قسمت شهوری (خلق طرحمایه) میباشد و شهود چیزی نیست جز همگرا کردن فکر به سوی ماوراء و آرامش درون در نتیجه جانمایهاثر از دل جعبه سیاه ذهن خلق خواهد شد. همان جرقه بدون تمرینات بیش از حد یا کشنده.
«ای کم ایمانان چرا هراسانید» آیه ۱۳ باب ۲۴ صفحه یوشع در اینجا ایمان یعنی همان اعتقاد به شهود «اذا دعوت فظن ان حاجتک باالباب» وقتیکه خواستهای داری پس خیال و تصور و شهود بپندار که نیاز ت پشت در است . (امام جعفر صادق) در اینجا خیال و تصور و اعتقاد به شهود
همان طی کردن مرحله Pnepration از طریق تخلیه درون و ممارت در تزکیه نفس یا همان تقویت ایمان به غیب است.
همانطور که دیده میشود تفکر شهودی نه تنها در معمار بلکه در دستورالعملهای اصلی زندگی مشکل گشا خواهد بود. کنترل و آمیختن اندیشه منطقی و خیال پردازانه (شهود پردازانه) یکی از مهمترین قابلیتهای طراح است.
در فرایند طراحی معماری هر اندیشه جایگاهی ویژه دارد در عین حال اینکه نمیتوان ادعا کرد هر مرحله از مرحله دیگر مجزاست و فردی برای آنان قابل تعیین نیست . معمار در فضای شهودی است که جانمایه اصلی طرح را خلق مینماید او خمیر مایهای از معرفت میسازد مرحله Pnepration – Incubation| هنگامیکه به عماری به عنوان یک اکتشاف و یا نقد نگاه میکنیم وارد عرصه فلسفه شدهایم و در نهایت در بخش انتقال از ذهن به عمل بر علم نیازمندیم.
طبق نظر کن پنیگ «من به احساس درونی اعتماد میکنم» به دست شهود به حس شهودی درباره پروژه … مسائل کارکردی را از نظر فنی میتوان حل کرد مسائل چشم انداز و غیره را نیز …. اما این که کدام مسئله را ابتدا باید حل کرد احساس درونی است… آن را نمیتوان توصیف کرد اما میتوان احساس کرد که درست است و از هر ده بار نه بار آن واقعا درست در میآید.
الهی است؟
و اکنون دستورالعمل آینه شدن در بیانیهای معمار تحت عنوان قنون نامه بنایان چگونگی پرورش فکری و رشد استادان معمار را از مرحله خرمد تا استاد بنا نشان میدهد (برگردید به عقب)
با حمد خدا و ثنای خدای یگانه شروع میشود قنوت را معنی میکند و ۸ خسیسه جوانمردان را در ۲ دسته خاص و عام نام میبرد نخستین تواضع است و آنرا اولین مرتبه شجاعت میداند و شجاعت را مغلوب عقل کردن نفس معنا میکند و راه رسیدن به آنرا توجه به خویش میداند. توجه به نفس به عبارتی همان تلاش برای آینه شدن در راه تفکر شهودی است دومین را امن نام ترس را از خواص تاریکی یمداند. سومین صدق است که آنرا اولین درجه حکمت میبیند و هیچ چیز را در طریق جوانمردی بدتر از دروغ نمیداند . چهارم و از اشرف خصایص وفا و صدق عهد و و عهده نام میبرد شرایط عام قنوت را ذکور بودن و بلوغ بلاغت ، داشتن عقل که آنرا وسیله بندگی حق و واسطه کسب کمال میداند. در ا ینجا این دیدگاه قابل مقایسه با فطریه ذکاوت است . ذکاوت عقل را خود کمال میدانست من میاندیشم پس هستم – در حالیکه هنرمند معمار خود را به مثابه ظرفی میداند که تنها میخواهد کمال مطلق را در غالب هنر به مردمان انتقال دهد. تفاوت بین این دیدگاه در طی تاریخ و تا معماری اسلامی و در مقابل معماری غربی قابل ردیابی است. شروط بعدی دین داری که قنوت کمال دین داشتن است : و کمال این داشتن نیز توکل به خدا یا همان شهود درونی است، دیگر اصل ، صحت و سلامت جسم ؛ششم مروت داشتن و هفتم حیا و دلیل نجابت جوهر نفس است.
در بخش بعدی در تقدم ابزار اصلی کاربنایان از لوازمی یاد مینماید که همگی لازمه بهداشت جسم است و چه نیکو استفاده از آنان را جزء ادب میداند که سلامت جسم کمکی است به سلامت روح و قدمتی در راه زلالی درون کار دو ناخن چینی و سرتراش و شانه و مسواک میل و منقاش . و این نکته بسیار قابل توجه میباشد که دلیل لزوم هر یک را تک به تک ذکر مینماید. به عنوان مثال مسواک را سنت پیامبر و دیانت اسلام و سنت جوانمردان میشمرد اساب خاص بنایان را در مرحله بعد ذکر میکند شیشه، ماله ، قالب ، ناوه ، ریسمان ، شاغول . اما در آخر ذکر نمینماید که «بنای نیک آنست که اینهمه در راه رضای خداوند و خلق خداوند به کار رود و از طریق صلاح منحرف نگردد.» این دیدگاه با تفکر بساز بفروشی جامعه ما قابل مقایسه است . در همین نکات و اصول است که میتوان نتیجه گرفت چقدر از مسیر اصلی منحرف شدهایم تغییر در نوع نگرش معماران و انسانهاست که معماری چنین بر هم ریخته و آشفته را به مردمان هدیه میدهد.
رساله جوانمردان (قنوت نامه)
دستورالعملهای عقیدتی و اجرائی متعلق به اهل هر حرفه را قنوت نامه مینامیدند که تعیین کننده روابط بین خود و بین خود و جامعه آن دوران بود. ریشههای قنوت نامهها به جنشهای رهایی بخش ایرانیان در مقابل خلفای ظالم اموی و عباسی بر میگردد. به طور خاص بعد از حمله مغول به ایران ، هدف عمده آن حمایت از تودههای رنج دیده جامعه بود و با نیت ترمیم خرابیها شکلی جدی به خویش گرفت.
قنوت نامه بنایان تنها متن شناخته شده در یکی از کتابخانههای ترکیه موجود است که تاریخ آن به قرن ۱۰ یا ۱۱ هجری قمری باز میگردد و محل نگارش آن را به یکی از ناحیههای مسلمان نشین فارسی زبان عثمانی نسبت میدهند.
این قنوت نامه در ۲ بخش اول عمومی که خود شامل ۱۲ مورد است و شامل تاکید بر کسب فضایلی چون ایثار، تواضع، امن ، صدق و وفا میباشد و بخش دوم تخصصی که بصورت سوال و جواب امور ارشادی و سخنانی از پیرامون و مرشدان را مطرح میکند.
رسیدن به اندیشهای که متعادل باشد و ۳ نوع آن به طور هماهنگ و نه الزاما یکسان در کنار یکدیگر به کارآیند بسیار مشکل مینماید. اما در دورهای از تاریخ که همان دوران طلائی اسلام میباشد این امر تحقق پذیرفته و اکنون قابل بررسی میباشد. دورهای که تفکر شهودی در قالب اعتقاد به خداوند یکتا در قلب مردمان نفوذ کرد و خود را در تمامی هنرهای آن زمان اعم از معماری نشان داد . در اینجا غرض مرور صفات مثبت معماری آن دوره نیست. بلکه از این نظر این معماری قابل بازبینی است که پاسخی برای سهوال از این دست باشد معمار آن دوره چطور بارون وقوف به علوم آکادمیک امروزه و یا بدون وجود تکنولوژی چه در طراحی چه در ساخت بناها به خلق تابلوی عظیم هنری در فضای سه بعدی نائل آمده است. اگر نظریه به میراث رسیدن همه این هنرها را از پدران آنان محفوظ بدانیم باز هم این پرسش وجود خواهد داشت که با چه انگیزه و دیدگاهی ، این میراث ماندگار مانده و تبدیل به اندیشه زمان وقت خویش گشته است که به خلق آثاری بدیع چون مقبره سلطانیه یا مدرسه نمائید و بسیاری از بناهای دیگر منجر شده است؟ آیا این چیزی جز همان آینه شدن درون معمار برای انعکاس عشق در مرحله بعد مراتب بنایان را میشمرد پائینترین مرتبه را ؟ که بر سر گیرنده ناوه است و کننده کارگل میداند در ردهبندی کنونی به گونهای از نظر مبتدی بودن میتوان آنرا با دانشجوی کاردانی معماری مقایسه نمود. گرچه حضور در کنار استاد بر سر کار و آشنایی حضوری با افت و خیزهای کار قطعا مبتدی آن دوره را بسی قدرتر از کاردان امروزه میساخته است . بعد از آن صاحب است که حدواسط میان استاد و مزبور بوده است و اندک مایهای از بنایی کسب کرده است و آخرین مرحله استاد بناست که واند هر وسیله چگونه به کار برد و خشت را چگونه بر سر خشت نهد و چگونه از عهده قوس و ستون برآید.
بخش بعدی بخش سوال و جواب است نکته قابل توجه در این بخش انتخاب ادبیات پرسش و پاسخ است. به گونهای ساختار پرسش و پاسخی ساختار قویتری در ذهن میسازد و اهمیت تک تک مطالب ملموستر میشود.
اگر پرسند اول بنا که بود بگو ابراهیم خلیل که خانه کعبه بنا نمود یا نوح که چون طوفان ؟ شهرها و روستاها دیگر بار بساخت » و … مجالی برای بیان کل قنوت نامه نمیباشد فقط همین بس که به گونهای تمام اصول و فروع دین در این پرسشها مرور میگردد. و معمار باید همه آنها را در دل و جان میسپرده و درونی مینموده است. همان چیزی که در روانشناسی از آن به Prepration (آمادگی) و طی مرحله و رسیدن به مرحله ظهور یاد میکنند.
احکامی که از بنایی یاد میکند بر خلاف انتظار عام احکامی است که شامل هر فردی که مقصد عارف یا صوفی یا فردی که در جست تزکیه نفس خویش قدم برداشته است، میشود «هر صبح که برخیزد از علم شریعت و طریقت با خبر باشد.»
هر کس را در خود حوصله و توانایی کار فرماید…. » و مهمترین خصلت بنایان و احیاء ذکر میکند در حایلکه امروز کسی معمار خوبی است که خوب خط بکشد یا نهایتا خوب و خلاقانه تفکر نماید. اما این قنوت از معمار خویش اصول انسانیت میطلبد و در ادامه ذکرهایی در همان زبان پرسش و پاسخ خوش آموزش میدهد که هر حرکت بنا را متبرک گرداند. چون بر سر کار روی کدام آیه از کتاب خدا را قرائت میکنی؟ بگو: لیس الانسان اما با سقطی . چون ناوه بر دست دیگری بگو ما من ثقلت موازینه فهوفی عیشه و اخیرا سوره القارغه آیه ۶ و ۷ اما هر که اعمال وزن شدهاش گرانست در عیشی پسندیده است. چون رسیمان بدست گیری …. چون طرح گنبداندازی… و الی آخر
در تحلیل بیانیه حاضر و آشنایی با فضای فکری و رشدی معماران آن دوره میتوان اطلاعات زیر را افزود:
مصادیق هنر در معنای اخص در آن دوره به ۲ دسته تقسیم میشد ادبیات و فنون و معماری فنی بود که وابسته به فنون دیگر مانند کاشیکاری گروه چینی نجاری ، حجازی ،فلزکاری از سوئی و فنون وابسته به کتابت شامل خوش نویسی، تذهیب، تشعیر و نگارگری به حساب می آمد. بسیار این نکته حائز اهمیت است که ارتباط با ادبیات در کنار ارتباط با کاشی کاری یا نجاری و …. پر اهمیت مینمود و اشرف هنرها در میان مسلمانان ادبیات بود که تأثیر عمیق غیرمستقیمی بر معماری میگذاشت زیرا که زبان فرهنگ پیش از مدرن درممالک اسلامی و بارزترین جلوه آن فرهنگ به شمار میآمد. معمار از جریان فرهنگی تصوف ارتزاق میکرد و چون زبان تصوف ادبیات بود بدون آشنایی با ادب نمیتوانست آنرا وسعت و عمق بخشد
ارتباط معماری با علوم بدین صورت بود که علم الحیل (مکانیک) ترفند در مسائل آبرسانی و جراثقال و مهندسی نظامی به کار معماری میآمد علمی که پیوند ناگسستنی با معماری داشت هندسه خاصه هندسه علمی (کاربردی) بود چرا که معماری در جزء و با کل با هندسه سامان می یافت از طرح استقرار بنا در زمین و ترکیب فضاهای باز و بسته گرفته تا شکل سطوح و حجمها، جزئیات و نقوش گاه استاد معماری چنان در هندسه عملی جسارت مییافت که او را هم نظر از «مهندس» (یعنی عالم هندسه) میشمردند. به عنوان مثال کتیبه سر در مسجد امام مسجد استاد علی اکبر اصفهانی را جزء مهندسان شمردهاند. کسی به منصب معمار باشی میرسید که علاوه بر مهارت خویش در هندسه و یا علم الحیل علم مدیریت را نیز در آستین خویش داشته باشد. انسانی آگاه و اجتماعی
نگاه به هستی در آموزش معماری : معمار عقیده داشت که با ساختن بنا عالمی صغیر بر صورت کائنات بنا میکند از این رو معماری او مانند نظام کائنات بر نظم و ریاضیات استوار است. این مشابهت بین انسان و آفرینش خدا در تفکر یونان نیز ریشه داشته است که هنرمندان آفریند ؟؟؟ و این نخستین رویکرد کلامی (مانیفست) به شمار میآید.
افلاطون عقیده داشت که هنرمند مانند آفرینندهای است که با آینهای که در دست دارد، تصویر خورشید و زمین و آسمان را منعکس میکند و اثرات این تفکر را چه در بناهای یونانی و چه بناهای دوره اسلامی و نقوش ستاره و خورشید بر بنا میتوان دید. (معماران خداوند را معمار میدانستند که گنبد کبود و عظیم جهان را برافراشته و همه جهان را چنان زیبا و کارآمد آفریده که هیچ سستی در آن نیست پس در معماری نیز باید بنای خلق خدا را با خلقی خدایی ساخت و در نظم و کارآیی و زیبایی و خلل ناپذیری از عمارت الهی تقلید کرد) این تنها تفکری است که در قید زمان نیست که پس از قرنها از تاریخ ظهور آن به درمان درد جامعه معماری امروز ما نیاید) این عبادت با تفکر پس خودش در بند مکان یا زمان نیست و لازمه بازسازی تفکر معمار امروز میباشد.
اثر معماری در عالم پیش از مدرن ، اثری مصنوع و منفک از خلقت مانند امروزه نبود : بلکه جزئی از خلقت الهی شمرده میشد از این رو معمار در پی آن نبود که اثری متباین با طبیعت بسازد، بلکه نهایت هنر خود را در آن میدانست که اثر او در عمل آسیبی به طبیعت نرساد و متباین نباشد و یکی از معانی شهود و سیالیست هنری همین است هماهنگی با جریان طبیعت برای معماری منشأ قدسی قائل بودند بطوریکه شاگرد معماری در بدو آموزش خود راهکار و پیرو انبیاء میدانست و جایگاه خود را در سلسلهای قدسی مییافت که از طریق آن به معمار جهان متصل میشد او در نظام هستی معلق نبود بلکه با همه خلقت و ناموس الهی پیوند داشت از این رو چه در زندگی شخصی و چه حرفهای خود را مجاز به هر کاری نمیدید. بر خلاف دانشجوی امروز معماری که ساعات کار و تحصیلیش کاملا منفک از زندگی جاری او به حساب مییاد بطوریکه صبح در محلهای آکادمیک به فراگیری تئوری معماری میپردازد و بعد از آن در محل کار خود مغازه یا ادارهای به کاری کاملا بیارتباط با معماری اشتغال دارد.
نظام صنفی فقط برای حفاظت معمار نبود بلکه معمار را در عمل و کار دنیا با نظام هستی از منظر دینی پیوند میداد و به زندگی او مقنی میبخشید. آموزش نظری به مشتاقان فن معماری در حاشیه وجود داشت خواندن و نوشتن و اطلاعات مهم فرهنگی (آشنایی با فروع دین و ادبیات) در سطوح پائین و تکمیل آموزش هندسه در سطوح پائین و تکمیل آموزش هندسه در سطوح بالا آموزش داده میشد . آغاز کار با شاگردی و غلامی بود که اصول اولیه بنایی، ضوابط کار ، روابط فرهنگی و اصول اخلاقی را میفهمید رابطه استاد و شاگرد بالاتر از رابطه پدر و فرزند بود جوراستاد به زمهر پدر و استاد پدر معنوی شاگرد بود. که تربیت معنوی وی را بر عهده میگرفت. استاد هم نگاهش برده مانند یا مثال دانشجویی که برای معامله علم نزد او میآید نبود بر همه امور زندگی شاگر و ناظر و مسئول بود زیرا در آن دوره زندگی به ساحتهای مختلف کار ، درس ، حرفه ، استراحت و … تقطیع نشده بود تربیت اخلاقی در حین تربیت حرفهای بود مردم معمار خویش سیرت را خوش نفس و خوش دست و مبارک میشمردند. اخلاق امری عرفی نبود ، امری دینی و لازمه تقرب به خدا به حساب میآمد. با توجه به اندیشه پیوستگی همه ساحات نظام هستی به اعمال آدمی، در امور دنیوی و اخروی این اعتقاد وجود داشت که محصول کار همه فنون متأثر از دل پدید آوردنده آنهاست (یعنی همان شهود) نویسندگان هنگام ذکر کسان ، از صفات خدایی بهره میبردند به عنوان مثال ،نصرآبادی، ادیب صفویه ، راجع به استاد علی اکبر اصفهانی میگوید. «استاد علی اکبر معمار باشی اصفهانی، مردکدخدایی در نهایت آرامی و صلاح و درویشی است مسجد جمعه کبیر واقع در میدان نقش جهان به عمایر او به اتمام رسید.»
و نکته آخر اینکه فنون خویشاوند با معماری به جای نقاشی و مجسمهسازی امروز، نجاری ، حجازی ، کاشیکاری ، طراحی هندسی و خوش نویسی بود. همه این فنون زمینه ارتباط بهتر وی را با درک شهودی و عرفانی فراهم میکرد.
معماری معاصر و نقش اندیشه:
در این بخش به بررسی آثار چند معمار که در دستهبندی انواع اندیشه، به زعم نگارنده در یکی از رشتهپهای معمارگرا و معمار فلسفی یا معمار شهودی قرار میگیرند پرداخته میشود. لازم به ذکر است که در اینجا هدف بیان بیوگرافی معمار نیست بلکه تلاش میشود نحوه تفکر وی مورد بازیابی قرار گیرد.
کریستوفر الکساندر:
الکساندر تحمیل کرده رشته ریاضی دانشکده کمبیریج بوده و به دلیل علاقهای که به معماری پیدا کرد در این رشته در ابتدا در دانشکده کمبیریج لیسانس و هاروارد مدرک دکترای خویش را اخذ نمود. این دلیل اعتقاد پیدا کرد که معمار با دیاگرامهای ریاضی قابل طراحی است.
لذا کتاب یادداشتهای بر ترکیب فرم را نوشت و در آن یک روستا را بر اساس الگوهای ریاضی طراحی نمود.
اگر عبارتست از یک سلسله اپینرورهای رفتاری که از یک گذشته بسیار دور در جامعهای وجود داشته و برای جامعه اکنون هم به محضر روبه رو شدن با آنها قابل شناسایی است. مانند مفهوم پذیرائی کردن از میهمان برای که هم برای فقیر معنی داراست و هم برای غنی و معنی آن حفظ شدن شأن میزبان و میهمان است. طبق نظر الکساندر الگوها باید در یک جامعه حفظ شوند و تشکیل اکوسیستم بدهند مانند الگوی نشستن در کوچه.
الکساندر در Case Study خویش در طراحی روستا با شیوهای عمل کرد که طرح وی با روشهای علمی دیاگرامی قابل اندازهگیری شد.استفاده از این روش و به عرصه ظهور رساندن آنها در طراحی گرچه او را به یک طرح رساند ولی چون تفکر وی تک بعدی و با گرایش شدید به محاسبات ریاضی بود (بدون کمک از شهود خویش و یا تفکر فلسفی) حتی از نظر خود وی کاری تمام و کمال نبود. حاصل کار شکلی بود فقط عملکرد واگرا، فضایی که فاقد هرگونه خلاقیت به معنای رخق عادت و اصول زیبایی شناسانه یا ترکیب بندیی مفهوم دار بود. تنها قسمتی که حضور کمرنگ شخص معمار در طراحی روستا دیده میشد همان چیدمان ریز دیاگرامها در کنار یکدیگر و ظهور یک درشت دانه به نام روستا بود که در آنهم مجددا توجه به عملکردها بر خلاقیت معمار غلبه داشت همانطور که شخص الکساندر به نتیجه رسید و آنرا کتاب بعدی خویش A City is not a tree بیان نمود، اصول علمی و محاسباتی و توجه صرف به عملکرد برای طراحی یک اثر معماری کافی نیست و تفکری دیگر لازم است.
با صحت و سقم آن طراحی را حک بزند گرچه الکساندر در جمعآوری کدها به فاکتورهای موثر در طراحی حتی اجتماعی و عاطفی و نیازهای گذشته و حال و آینده بدون هیچ تعصبی برخورد نمود و روابط انسانی نظیر ایجاد فضایی جهت غیبت زنان به حساب آورده بود اما طرحی جامع و مانع نشد.
لوئی کان:
لوئی کان زمانیکه دردانشگاه پنسیلوانیا تحصیل میکرد آن دانشگاه از دانشگاههای برتر آن دوره بود که برنامهریزان و روانشناسان نیز همزمان با آنان همراهی میکردند. مبنای تدریس در آن دانشگاه تئوری و تاریخ و ساز بود. این نوع آموزش آکادمیک به همراه حس تعلق خاطری که به ایران و تفکر شرقی و به خصوص مولانا داشت از وی معماری فلسفی ساخت. از نظر وی، هم تفکر مدرن و هم تفکر پست مدرن را معلول مدحی میدانست و طبق شیوه باوهاس به هنر برای مردم وخلوص در فرم و شعر اعتقاد داشت بر خلاف بوزار که به سازه معتقد بود لوئی کان به هندسه علاقه نشان میداد و توجه به مسائل تاریخی در سر لوحه کارش بود. از این نظر در گروه بوزاریها به شمار میآمد علاوه بر این کان به روح تاریخ و نه به مد تاریخی میپرداخت لوئی کان ابتدا تحصیلاتش را در مدرسه هنر و سپس در دانشکده معماری دنبال میکرد. اما هنری که به آنان تدریس میشد همراه منطق و فلسفه بود. ادبیات بسیار خوب میدانست تفکر وی تفکری واگرا و شیوه عمل وی قیاسی بود. در ابتدا از قیاس و مسائل عام شروع مینمود و با استعاره به معماری میرسید. طراحی آزمایشگاه بیولوژی کان در فیلادلفیا مصداق این نگرش است. وی قبل از ساخت این پروژه ، تصوری تیره از قطعات پیش ساخته و ابزار و تشکیلاتی که بزرگ مقیاس باشد داشت اما با تغییری که در نگرشش نسبت به جرثقیل وثیقه دانستن آن به پنجههای دست انسان پیش آمد با تفکر واگرا و قیاسی خویش توانست با ماشینالات و قطعات پیش ساخته و درشت مقیاس ارتباط برقرار نماید.
برخلاف فرانک لویدرایت انسان را بالاتر از طبیعت میدانست اعتقاد داشت نورفرم دهنده فضاست . به نحوه پنجره گذاشتن و تابش نور پلان خیلی توجه میکرد و میگفت نور باید مکمل هندسه فضای معمار باشد. معتقد بود انسان تا زمانی زنده است که خودش را بیان کند و برای بیان خودش زبانی منطقی پیدا کرده بود پیشنهاد میداد به جای نگاه کردن به شرایط به کارگیری ماده، ابتدا به ماده بودنش و خصیصه اصلی آن نگاه کنیم. در واقع اول به جوهر بعد به عارض ماده نگاه نمائیم . به همین خاطر میگفت «آنچه آجر میخواهد باشد….» در طراحی آزمایشگاه پژوهشی ان،ریچاردر وی (۶۱-۵۷) اینگونه بیان میکند که گاز سمی میخواهد که در اسرع وقت خارج شود. پس پیچ و خم در مسیر حرکت این گاز بر خلاف طبیعتش است. بنابراین دودکش و بادگیرها مستقیم با هوا ارتباط دارند.
تفکر وی برای نمای ساختمان بدین گونه بود که ۱- جلوه بیرونی دیگر حوزه خصوصی معمار نیست ، متعلق به فرهنگ جامعه است. ۲- ساختمان و شأن آن میگوید که چه میخواهد باشد. ۳- گاهی با وجود داشتن جوهر قضیه، تعدادی از فاکتورهای در عرض آنقدر مهم هستند که فاکتورهای جوهری ساختمان را تحت پوشش خویش قرار میدهد. مانند تأثیر مکانیت سایت (مازندران در کنار یزد) با این سه فاکتور، در همان لحظههای اول بازدید زمین به تصوری از پروژه دست مییافت. در مرحله Preprateai افراد مبتدی زمانیکه به یک برنامه کلی رسیدند و به اجبار مقاطعی از ورودی ورنت و برگشت زدند، به آن سناریوی مطلوب دست مییابند،اما کان با همین اندیشه فلسفی خویش از همان ابتدا شأنی برای ورودی تعریف میکرد.
چارلز کورآ:
معمار کورآ به دلیل اصلیت شرقی که داشت به گونهای تفکر شهودی در آثارش مشهود میباشد. و همه تلاش وی در طرحهایش توجه به فرهنگ غیرغربی علیرغم مدرن بودن آنها بود.در فرهنگ بومی توجه به اقلیم یکی از نکات برجسته به شعار میآید. وی ا ز روشهای طبیعی در جهت تنظیم شرایط داخلی استفاده مینمود تفکر وی از این نظر شهودی به حساب میآمد که اعتقاد به سقف باز و نگاه به آسمان دارد در واقع فضا را با صورت برانگیختن احساسات تاب میگیرد. و وجوه عاطفی بیننده را تحریک مینماید. از این نظر حساسیت شرقی دارد. شهود در این دستگاه تفکر درک کامل بستر خویش میباشد درست همانگونه که تب چشیده میشود. درست همان شهودی که سهراب میفهمد در آسمان مال من است.»
نتیجهگیری
این انتظار میرود که با شناخت انواع اندیشه و آشنایی با هر یک از آنها در چه تاریخ و چه در دوره معاصر نحوه به کارگیری آن در طراحی شناخته شده باشد. زیرا ذکر بیانیه قنوت نامه بنایان به منظور استفاده مستقیم از دستورالعملهای آن نیست گرچه استفاده صرف از آن نیز باگذشت قرنها هنوز هم پاسخگوست. آنچه مهم است اینست که این حقیقت درک گردد در دستگاه فکری رو به رشد، بین خالق اثر و اثر، اتحاد وجود داشته است. و هنر به گونهای توسط دین به باور قلبی مردم متصل میشد و آیهای خوانده میشد که حکمت آیه فضای ذهنی معمار را پرنماید و دستمایه فکری او باشد مصداق این تفکر در زندگی امروز میتواند این باشد که طراحی امروز باید با ارزشها و زندگی معماران هماهنگ باشد.
نوشته شده توسط : مهندس مهرداد جعفری
منابع و مأخذ
لاوسون برایان (۱۳۸۴) . «طراحان چگونه میاندیشند ؟
بوطبقای معماری . جلد اول . توجیه : احمدرضا آی
مجموعه مقالات اولین هم اندیشی معنویت و آموزش هنر
جزوه درس سیر اندیشههای معماری. دکتر محمود رازجویان
معماری اسلامی . خرم فضا
معماری اسلامی . پاپادوپلو
مجله صفه شماره ۵ بهار ۷۱ . قنوت نامه بنایان.