معماری امروز ایران
معماری دیروز ایران ارزشمند بود و سربلند، خاک را شرافت می بخشید و انسان را کرامت.”کارایی” “پایایی” “زیبایی” را پشت سر گذاشته بوده و به والایی می اندیشید .Utilias Firmitas Venustas اصول ویترویوس .ترجمان آیات الهی بود و وحدت و عزت و معرفت و حکمت را در آجر و خشت و سنگ و کاشی تجلی می داد.معماری دیروز ایران معماری بود. اما معماری امروز ایران : خاک را قیمت می بخشد و انسان را ثروت.
معماری امروز ایران را در رابطه با چهار مؤلفه ی کارایی، پایایی، زیبایی و والایی تحلیل و نقد می نماییم. مبانی نظری معماری
۱-کارایی :
معماری امروز ایران کارایی را در آن می بیند که بیشترین بهره را از کمترین فضا بگیرد و نه آنکه شایسته ترین فضا را جهت زیستن و بودن انسان فراهم آورد.
حاکمیت اقتصاد بیمار و سوار شدن بر موج تورم، معماری – و بویژه مسکن را تبدیل به کالایی جهت احتکار و کسب درآمد نموده و متراژ و کمیت فضا را بر ارزش و کیفیت آن سیطره داده است.
رابطه ی معماری امروز ایران با انسان دیگر آن رابطه ارج نهادن و تکریم نیست، بلکه به نوعی کنار آمدن و گاه تحمل فضا توسط انسان بدل شده است. خانه هایی با کمترین نور، بدترین دید، بیشترین اشراف و سخت ترین روابط ، محصول نگاه صرفا” اقتصادی معماری امروز ما به معماری است.
۲-پایایی :
معماری امروز ایران پایایی را در آن می بیند که بنا از زمین برخیزد و فرو نریزد و نه آنکه هندسه ای باشد و حکمتی که سازه و فضا را همساز و همراز کند؛ و معماری را خلوت و جلوتی بخشد که چون نستعلیق میرعماد و عباسی در قلب انسان جایی بیابد و به روح انسان آرامش و اطمینان بخشد.
هر چند که پیدایش شیوه های نوین ساختمان سازی، معماری را از حاکمیت جرزهای قطور و سقف های سنگین تقارن های اجباری رها ساخته و امروز – بناء نظریه ی “پلان آزاد” لکوربوزیه و به پشت گرمی فن آوری پیش رفته – هر شکلی از معماری را میتوان بر پا کرد ولی این آزادی به اعتلای معمار نیانجامیده، بلکه موجب ساده اندیشی، سهل انگای و رهایی طراحان از اندیشیدن به سازه بنا شده است.
معماری امروز به پشت گرمی تکنولوژی، به نیارش نمی اندیشد و معماری تبدیل به “علم تقسیم و تفکیک فضا” شده و همسازی سازه و فضا از میان رفته است.
• نیارش یکی از پنج رکن معماری ایرانی است که توسط استاد محمد کریم پیرنیا بیان شده:
• رکن و اصل پنجم نیارش و پیمون است استاتیک ، محاسبات ساختمان، مصالح شناسی و فن ساختمان را در مجموع نیارش می گویند که به کمک پیمون یعنی اینکه از لحاظ طرح، تناسب و محاسبه همه چیز درست انجام گرفته باشد. کارها را انجام میدادند.
۱-زیبایی
معماری امروز، زیبایی را در شگفت آوری و ایجاد اعجاب و گاه ارعاب – می بیند و نه در آن زیبندگی که حکایت از نجابت و متانت و کفایت روح ایرانی داشت.
هنر تقدس زدایی شده ی امروز، چشم از آسمان برداشت و زیبایی را در زمین می جوید و از آنجا که هیچ شگفتی پایدار نیست و با گذشت زمان و هر تکرار عادی و کسالت آور می گردد، ناچار از خلق پی در پی گونه ها و اشکال نو است ودر این میان آنچه که فراموش و فدا میگردد، روح و فطرت انسان است. معماری “شگفتی های ناپایدار” در ایران به ظهور طبقه ای از معمار – روشنفکرها انجامیده که پیام آور شگفتی سازان غرب شده اند و آثاری را ارائه می کنند که گاه پیش از آنکه ساخته شوند از دور خارج شده و از مد افتاده اند.
۲-والایی:
بارزترین ویژگی معماری امروز ایران فقدان والایی است.
تکیه معماری گذشته ها بر “کرامت انسان” بود و معماری “کارایی” و “پایایی و زیبایی” را برای تکریم مقام انسان که خلیفه خداوند بر روی زمین بود، می خواست و معماری بریده از تقدس و معنویت را، هر چند کارا و پایا و زیبا، ” علم بنای آخور” می دانست:
معماری امروز ما، بریده از آسمان و درمانده بر زمین، دوران سرگشتگی و واژگونی خود را می گذراند. علت این سرگشتگی نبودن “معنی” در معماری و سبب واژگونی، جایگزین شدن “خود” به جای “خدا” است.
معمار بزرگ پیشین خویشتن را حقیر و فقیر می خواند و با کمترین امکانات و ابتدایی ترین مصالح، والاترین عمارت ها را بر پا می کرد و معمار سرکش امروز، خود را بزرگ و برجسته می بیند و با برخورداری از امکاناتی به مراتب پیش رفته به اقتباس و تولید آثاری اعجاب برانگیز و یا صرفا” عملکردی بسنده می کند.
معماری برای معمار پیشین “تکلیفی” بود از برای خدمت به خدا و خلق خدا و معماری برای معمار امروز “تکلیفی” است از برای معروفیت و خودنمایی .
نتیجه آنکه امروز تعریف و تلقی و والایی از “معماری” که مقبول عام و معیار ومحک اهل فن باشد و بتوان آن را آموزش داد وجود ندارد و این خلاء فرهنگی، وظیفه ای سخت و سنگین را برای مدرسه معماری در پی دارد.
وظیفه ی مدرسه ی معماری در فقدان معماری:
امروز هر کسی معماری را با نگاه خود می بیند، با معیار خود می سنجد و با سلیقه ی خود می سازد و نه تنها بین استادان مدرسه تعریفی یکسان از معماری وجود ندارد، بلکه شاگردان امروز نیز به سادگی پذیرای نظر و سلیقه ای استاد نیستند و هر یک بر عقیده ی خویش پای می فشارند.
امروزه مدرسه ی معماری نمی تواند “معماری ” بسازد، آن چنانکه “بوزار” و ” باهاوس” می ساختند امروز مدرسه معماری باید “معمار” بسازد. به بیان دیگر مدرسه باید جای آموزش نهادهای برنامه ریز نیز باید به جای ارائه ی “سرفصل” ها و “شرح درس” ها در اندیشه ی شیوه ها و را کارهای پرورشی و تربیتی کار آمد برای مدرسه های روزافزون معماری باشند.
سه منزل برای تربیت معمار:
چنانکه گفته شد، امروز وظیفه مدرسه معماری، تربیت معمار است ودر این راه، گذر از سه منزل “تزکیه” ، “تعلیم” و “حکمت” پیشنهاد میگردد:
۱-منزل اول: تزکیه:
تزکیه، پاک شدن اندیشه های نادرست و آماده شدن برای تعلیم و تربیت است.
این منزل فرصتی است برای ایجاد تشنگی و کسب شایستگی برای ورود به عرصه ی طراحی معماری. این منزل دو هدف خواهد داشت: پالایش و پرورش
۲-پالایش:
آنگاه که شاگرد معماری پای به مدرسه می نهد، انبوهی از ناآگاهی ها و برداشت های نادرست نسبت به معماری را با خود به همراه دارد که مانع بزرگی بر سر راه آموزش او می باشد.این ناآگاهی ها و نادرستی ها که معلول تصورات غیرواقعی و عموما” انحرافی از حرفه ی معماری در جامعه و نیز فرآیند نابسامان گزینش است. باید در اولین فرصت پالایش شده و گستره و چهره ی واقعی معماری به شاگرد نمایان شود. در این رابطه تمرین های ساده و انتزاعی که شاگرد را با ماهیت و عرصه های گوناگون معماری آشنا کند، می تواند کارساز باشد.
۱-۲ – پرورش: شاگرد معماری در بدو ورود به مدرسه گنجینه ای است نگشوده از قابلیت ها و استعدادها و ظرفی است تهی از معلومات ودانسته های معماری.
اگر شاگرد پیش از آنکه به شایستگی ها و استعدادهای درونی خویش پی ببرد با دانش هایی درست یا نادرست – انباشته گردد، از دیدن خویش غافل مانده و قدرت ابتکار، جوشش و خلاقیت را از کف خواهد داد.
اولین – و مهم ترین – قدم در آموزش معماری آن است که شاگرد به توان نهفته در خویش و به رمز و راز نهفته در خلقت پی برده و از این مکاشفه به وجد آید. منزل اول آموزش معماری باید به دور از گرایش های سبکی و مکتبی : به شناخت و شکوفایی استعدادها و ایجاد اشتیاق مکاشفه و مشاهده بپردازد.وارد کردن جنبه های سبکی ومکتبی در مرحله ی مقدماتی آموزش معماری، اشتباهی است که پیوسته در مدرسه های معماری ما انجام وتکرار شده و دل زدگی ها ودلبستگی هایی که در مراحل بعدی آموزش ودر دوران فعالیت حرفه ای پیوسته بر ذهن شاگرد مستولی بوده و مانع آزاد اندیشی او میگردد.
ترسیم عناصر معماری یونان باستان در دوره ی حاکمیت تفکر “بوزار” بر دانشکده ی هنرهای زیبا، ترسیم و تحلیل آثار پیشگامان معماری مدرن در دوره ی شیوی “باهاوس” و برداشت و ترسیم و تکرار نقوش و عناصر معمای سنتی ایران در سالهای بعد از انقلاب اسلامی در دوره ی مقدماتی بسیاری از مدرسه های معماری – که همگی بیانگر اشتیاق ضمنی استاد به تحمیل سلیقه ی خویش به شاگرد است – نمونه هایی از این اشتباه آموزشی می باشد.
شاید بزرگترین علت سنت گریزی شاگردان مدرسه هایی که در شهرها و بافت های تاریخی شکل گرفته اند، تحمیل و سیطره ی نمادهای سنتی در بدو آموزش باشد.
۱-منزل دوم: تعلیم
آنگاه که شاگرد، معماری، منزل اول آموزش را پشت سر گذارد، شگفتی، آمادگی، تشنگی و شایستگی کسب دانش ها و سیر در تجارب معماری و قدم نهادن به منزل دوم را به دست آورده است. منزل دوم بر دو محور استوار است. پیمایش و آموزش.
۱-۱-پیمایش: امروز وسعت جهان معماری بیشتر از آن است که بتوان با حضور (در پای کار) نگاه کردن به دست استاد، معمار شد. امروز نه معماری آن صناعت مشخص و متعینی است که رمز و راز آن نزد استادانی وارسته نهفته باشد و نه استادانی جامع الشرایط وجود دارند که بر تمامی فنون و رموز معمای احاطه داشته باشند. یکی از ایجابات اصلی آموزش معماری پیمایش شاگردان است در پهنه زمان و مکان، شناخت تجارب و اندیشه ی نهفته در آثار معماری از دیرباز تاکنون، شناخت شده ها، سبک ها و مکاتب معماری و آشنایی با تحولات معماری معاصردر جهان و سیر در آراء و نظریه های معماران ونظریه پردازان عالم معماری، همگی از ضروریات آموزش معماری امروز است.
۲-۱-آموزش: بدیهی است که صرف پیمایش در آرا و عقاید و تجربیات تاریخی و معاصر، نمی تواند جوابگوی ذهن کنجکاو و جستجو گر شاگرد باشد.
شاگرد معماری که اکنون مرحله ی تمرین های انتزاعی را پشت سر گذاشته و می خواهد طراحی معماری را به شکلی ملموس و واقعی تجربه کند، نیازمند مجهز شدن به دانش های اصلی و جانبی معماری است و مدرسه باید حجم متناسبی از دانش های فلسفی، جامعه شناسی، هنری، فنی و ….. را در اختیار او قرار دهد. در این منزل باید فرصت تجربه و آشنایی با سبک ها و شیوه هایی گوناگون معماری برای شاگرد فراهم باشد و استاد مدرسه نباید تفکر و اندیشه ی خاصی را بر او تحمیل نمایند.
۱-منزل سوم : حکمت:
در میکده از ما نخریدند به جامی آن علم که در مدرسه آموخته بودیم
شاگرد معماری پس از سیر در منازل اول و دوم و کسب شایستگی ها و سیر در آفاق و اندیشه های معماری به مرحله ای از توانش و دانش می رسد که میتوان او را همچون سایر فارغ التحصیلان آموزش عالی ، ” کارشناس ” خواند.
این ” کارشناس معماری” برای “معمار” شدن نیازمند طی منزلی دیگر است. منزلی که در «آن راه و چاه استفاده از آموخته ها و اندوخته های خویش را بیابد و بداند که آن را در کجا و چگونه باید به کار گیرد. این منزل، منزل حکمت است. حکمت در اصل به معنی منع کردن به قصد اصلاح است و لجام مرکب را از این جهت “حکمت” گویند که او را منع و مهار کرده است.
هم چنان که در فرهنگ ما، هر فربه زورمندی پهلوان نیست و “پهلوان” کسی را گویند که زورمند است و معرفت به کارگیری زور خویش را نیز دارد ما بر آن کسی که مهارت در طراحی و آشنایی، دانش های معماری داشته باشد “معمار” نیست. بلکه معمار آن است که “بینش” به کارگیری توانش و دانش خویش را داشته باشد.
چهره ی امروز شهرهای ایران حکایت از بودن معمارانی دارد که در عین توانمندی فنی و علمی، حکمت به کارگیری مهارت و دانش خویش را ندارند.
معماری های بدی که خوب ساخته شده اند. معماری های شگفت آوری که زود میمیرند
معماری های گران قیمتی که گران قدر نیستند و معماری های بدیعی که تقلیدی و تکراری اند
این منزل را نیز در دو راستای “گزینش و آفرینش” پی می گیریم.
۳-گزینش: گزینش معنی آن که شاگرد معماری، پس از دیدن و شنیدن آثار و اقوال گوناگون در عرصه ی معماری، نیکوترین آنان را برگزیند.
۱- این گزینش نیازمند هدایت و همراهی استادانی حکیم و فرزانه است که بتوانند ریشه ها و مبانی تحولات حادث در عالم هنر و معماری را برای شاگردان تشریح و آنان را از دل بستگی های زودگذر و سطحی به سبک ها و شیوه های گذرای معماری برحذر دارند.
یکی از علل اصلی بی هوشی معماری امروز ایران آن است که مدارس معماری، خود مدافع و پس از چندی دافع سبک هایی هستند که در عالم معماری دایم، در حال تولید است، بی آنکه به ریشه های آنها و مناسباتشان با فرهنگ و هنجارهای اجتماعی، باورها و شرایط بومی و سرزمینی بیاندیشند.
گزینش به معنای تحمیل عقیده ای خاص به شاگرد معماری نیست. بلکه دعوت او به تأمل، تعقل و نقد و سنجش گری است.
۳-۲- آفرینش : در این مرحله، که والاترین مرحله در آموزش معماری است، شاگرد با بهره گیری از استعداد فطری و توان کشف و مشاهده و به پشتوانه ی تجارب، آموخته ها و اندوخته ها، و با اتکا به حکمت و معرفت، به آفرینش اثر معماری می پردازد.
هر چند که در تمامی دوران آموزش معماری ، عمل خلاقه و طراحی جزء لاینفک آموزش و وظیفه ی اصلی شاگرد معماری است ولی تفاوت آفرینش در مرحله قبلی در آن است که در منزل اول، طراحی ابزاری است برای ساختن و پرداختن ذهن و استعداد شاگرد و می تواند به خودی خود، واجد هیچگونه ارزش ذاتی و معنایی نباشد و ممکن است بنا به ملاحظات آموزشی، متکی بر فرض های غیرواقعی و غیرعقلانی نیز باشد. در منزل دوم نیز، طراحی جنبه ی تجربی داشته و شاگرد میتواند – و باید در طرح های گوناگون حوزه ، عرصه ها و شیوه های متفاوتی را تجربه کند بی آنکه به آنها پای بند شود. در حالی که در منزل سوم که آخرین منزل آموزش در مدرسه و مقدمه ی ورود به میدان حرفه است، آفرینش دارای بار فرهنگی و حکمتی بوده و سازنده ی ” منش” شاگرد معماری خواهد بود.
نیازی به ذکر این نکته نیست که سرزمین ما بیش از آن که نیاز به عالم و علم و دانش و دانشمند داشته باشد نیازمند حکمت و حکیم است تا راه به کارگیری تخصص و متخصص را بداند، آن چنانکه معماران سنتی دانستند با کمترین امکانات، شایسته ترین آثار را آفریدند.