معماری امروز ایران

معماری دیروز ایران ارزشمند بود و سربلند، خاک را شرافت می بخشید و انسان را کرامت.”کارایی”  “پایایی”  “زیبایی”  را پشت سر گذاشته بوده و به والایی می اندیشید .Utilias    Firmitas   Venustas   اصول ویترویوس .ترجمان آیات الهی بود و وحدت و عزت و معرفت و حکمت را در آجر و خشت و سنگ و کاشی تجلی می داد.معماری دیروز ایران معماری بود. اما معماری امروز ایران : خاک را قیمت می بخشد و انسان را ثروت.
معماری امروز ایران را در رابطه با چهار مؤلفه ی کارایی، پایایی، زیبایی و والایی تحلیل و نقد می نماییم. مبانی نظری معماری
۱-کارایی :
معماری امروز ایران کارایی را در آن می بیند که بیشترین بهره را از کمترین فضا بگیرد و نه آنکه شایسته ترین فضا را جهت زیستن و بودن انسان فراهم آورد.
حاکمیت اقتصاد بیمار و سوار شدن بر موج تورم، معماری – و بویژه مسکن را تبدیل به کالایی جهت احتکار و کسب درآمد نموده و متراژ و کمیت فضا را بر ارزش و کیفیت آن سیطره داده است.
رابطه ی معماری امروز ایران با انسان دیگر آن رابطه ارج نهادن و تکریم نیست، بلکه به نوعی کنار آمدن و گاه تحمل فضا توسط انسان بدل شده است. خانه هایی با کمترین نور، بدترین دید، بیشترین اشراف و سخت ترین روابط ، محصول نگاه صرفا” اقتصادی معماری امروز ما به معماری است.
۲-پایایی :
معماری امروز ایران پایایی را در آن می بیند که بنا از زمین برخیزد و فرو نریزد و نه آنکه هندسه ای باشد و  حکمتی که سازه و فضا را همساز و همراز کند؛ و معماری را خلوت و جلوتی بخشد که چون نستعلیق میرعماد و عباسی در قلب انسان جایی بیابد و به روح انسان آرامش و اطمینان بخشد.
هر چند که پیدایش شیوه های نوین ساختمان سازی، معماری را از حاکمیت جرزهای قطور و سقف های سنگین تقارن های اجباری رها ساخته و امروز – بناء نظریه ی “پلان آزاد” لکوربوزیه و به پشت گرمی فن آوری پیش رفته – هر شکلی از معماری را میتوان بر پا کرد ولی این آزادی به اعتلای معمار نیانجامیده، بلکه موجب ساده اندیشی، سهل انگای و رهایی طراحان از اندیشیدن به سازه بنا شده است.
معماری امروز به پشت گرمی تکنولوژی، به نیارش نمی اندیشد و معماری تبدیل به “علم تقسیم و تفکیک فضا” شده و همسازی سازه و فضا از میان رفته است.
•    نیارش یکی از پنج رکن معماری ایرانی است که توسط استاد محمد کریم پیرنیا بیان شده:
•     رکن و اصل پنجم نیارش و پیمون است استاتیک ، محاسبات ساختمان، مصالح شناسی و فن ساختمان را در مجموع نیارش می گویند که به کمک پیمون یعنی اینکه از لحاظ طرح، تناسب و محاسبه همه چیز درست انجام گرفته باشد. کارها را انجام میدادند.

۱-زیبایی
معماری امروز، زیبایی را در شگفت آوری و ایجاد اعجاب و گاه ارعاب – می بیند و نه در آن زیبندگی که حکایت از نجابت و متانت و کفایت روح ایرانی داشت.
هنر تقدس زدایی شده ی امروز، چشم از آسمان برداشت و زیبایی را در زمین می جوید و از آنجا که هیچ شگفتی پایدار نیست و با گذشت زمان و هر تکرار عادی و کسالت آور می گردد، ناچار از خلق پی در پی گونه ها و اشکال نو است ودر این میان آنچه که فراموش و فدا میگردد، روح و فطرت انسان است. معماری “شگفتی های ناپایدار”  در ایران به ظهور طبقه ای از معمار – روشنفکرها انجامیده که پیام آور شگفتی سازان غرب شده اند و آثاری را ارائه می کنند که گاه پیش از آنکه ساخته شوند از دور خارج شده و از مد افتاده اند.
۲-والایی:
بارزترین ویژگی معماری امروز ایران فقدان والایی است.
تکیه معماری گذشته ها بر “کرامت انسان” بود و معماری “کارایی”  و “پایایی و زیبایی” را برای تکریم مقام انسان که خلیفه خداوند بر روی زمین بود، می خواست و معماری بریده از تقدس و معنویت را، هر چند کارا و پایا و زیبا، ” علم بنای آخور” می دانست:
معماری امروز ما، بریده از آسمان و درمانده بر زمین، دوران سرگشتگی و واژگونی خود را می گذراند. علت این سرگشتگی نبودن “معنی” در معماری و سبب واژگونی، جایگزین شدن “خود” به جای “خدا” است.
معمار بزرگ پیشین خویشتن را حقیر و فقیر می خواند و با کمترین امکانات و ابتدایی ترین مصالح، والاترین عمارت ها را بر پا می کرد و معمار سرکش امروز، خود را بزرگ و برجسته می بیند و با برخورداری از امکاناتی به مراتب پیش رفته به اقتباس و تولید آثاری اعجاب برانگیز و یا صرفا” عملکردی بسنده می کند.
معماری برای معمار پیشین “تکلیفی” بود از برای خدمت به خدا و خلق خدا و معماری برای معمار امروز “تکلیفی” است از برای معروفیت و خودنمایی .
نتیجه آنکه امروز تعریف و تلقی و والایی از “معماری” که مقبول عام و معیار ومحک اهل فن باشد و بتوان آن را آموزش داد وجود ندارد و این خلاء فرهنگی، وظیفه ای سخت و سنگین را برای مدرسه معماری در پی دارد.
وظیفه ی مدرسه ی معماری در فقدان معماری:
امروز هر کسی معماری را با نگاه خود می بیند، با معیار خود می سنجد و با سلیقه ی خود می سازد و نه تنها بین استادان مدرسه تعریفی یکسان از معماری وجود ندارد، بلکه شاگردان امروز نیز به سادگی پذیرای نظر و سلیقه ای استاد نیستند و هر یک بر عقیده ی خویش پای می فشارند.
امروزه مدرسه ی معماری نمی تواند “معماری ”  بسازد، آن چنانکه “بوزار” و ” باهاوس” می ساختند امروز مدرسه معماری باید “معمار” بسازد. به بیان دیگر مدرسه باید جای آموزش نهادهای برنامه ریز نیز باید به جای ارائه ی “سرفصل” ها و “شرح درس” ها در اندیشه ی شیوه ها و را کارهای پرورشی و تربیتی کار آمد برای مدرسه های روزافزون معماری باشند.
سه منزل برای تربیت معمار:
چنانکه گفته شد، امروز وظیفه مدرسه معماری، تربیت معمار است ودر این راه، گذر از سه منزل “تزکیه”  ، “تعلیم”  و “حکمت” پیشنهاد میگردد:
۱-منزل اول: تزکیه:
تزکیه، پاک شدن اندیشه های نادرست و آماده شدن برای تعلیم و تربیت است.
این منزل فرصتی است برای ایجاد تشنگی و کسب شایستگی برای ورود به عرصه ی طراحی معماری. این منزل دو هدف خواهد داشت: پالایش و پرورش
۲-پالایش:
آنگاه که شاگرد معماری پای به مدرسه می نهد، انبوهی از ناآگاهی ها و برداشت های نادرست نسبت به معماری را با خود به همراه دارد که مانع بزرگی بر سر راه آموزش او می باشد.این ناآگاهی ها و نادرستی ها که معلول تصورات غیرواقعی و عموما” انحرافی از حرفه ی معماری در جامعه و نیز فرآیند نابسامان گزینش است. باید در اولین فرصت پالایش شده و گستره و چهره ی واقعی معماری به شاگرد نمایان شود. در این رابطه تمرین های ساده و انتزاعی که شاگرد را با ماهیت و عرصه های گوناگون معماری آشنا کند، می تواند کارساز باشد.
۱-۲ – پرورش: شاگرد معماری در بدو ورود به مدرسه گنجینه ای است نگشوده از قابلیت ها و استعدادها و ظرفی است تهی از معلومات ودانسته های معماری.
اگر شاگرد پیش از آنکه به شایستگی ها و استعدادهای درونی خویش پی ببرد با دانش هایی درست یا نادرست – انباشته گردد، از دیدن خویش غافل مانده و قدرت ابتکار، جوشش و خلاقیت را از کف خواهد داد.
اولین – و مهم ترین – قدم در آموزش معماری آن است که شاگرد به توان نهفته در خویش و به رمز و راز نهفته در خلقت پی برده و از این مکاشفه به وجد آید. منزل اول آموزش معماری باید به دور از گرایش های سبکی و مکتبی :  به شناخت و شکوفایی استعدادها و ایجاد اشتیاق مکاشفه و مشاهده بپردازد.وارد کردن جنبه های سبکی ومکتبی در مرحله ی مقدماتی آموزش معماری، اشتباهی است که پیوسته در مدرسه های معماری ما انجام وتکرار شده و دل زدگی ها ودلبستگی هایی که در مراحل بعدی آموزش ودر دوران فعالیت حرفه ای پیوسته بر ذهن شاگرد مستولی بوده و مانع آزاد اندیشی او میگردد.
ترسیم عناصر معماری یونان باستان در دوره ی حاکمیت تفکر “بوزار” بر دانشکده ی هنرهای زیبا، ترسیم و تحلیل آثار پیشگامان معماری مدرن در دوره ی شیوی “باهاوس” و برداشت و ترسیم و تکرار نقوش و عناصر معمای سنتی ایران در سالهای بعد از انقلاب اسلامی در دوره ی مقدماتی بسیاری از مدرسه های معماری – که همگی بیانگر اشتیاق ضمنی استاد به تحمیل سلیقه ی خویش به شاگرد است – نمونه هایی از این اشتباه آموزشی می باشد.
شاید بزرگترین علت سنت گریزی شاگردان مدرسه هایی که در شهرها و بافت های تاریخی شکل گرفته اند، تحمیل و سیطره ی نمادهای سنتی در بدو آموزش باشد.
۱-منزل دوم: تعلیم
آنگاه که شاگرد، معماری، منزل اول آموزش را پشت سر گذارد، شگفتی، آمادگی، تشنگی و شایستگی کسب دانش ها و سیر در تجارب معماری و قدم نهادن به منزل دوم را به دست آورده است. منزل دوم بر دو محور استوار است. پیمایش و آموزش.
۱-۱-پیمایش: امروز وسعت جهان معماری بیشتر از آن است که بتوان با حضور (در پای کار) نگاه کردن به دست استاد، معمار شد. امروز نه معماری آن صناعت مشخص و متعینی است که رمز و راز آن نزد استادانی وارسته نهفته باشد و نه استادانی جامع الشرایط وجود دارند که بر تمامی فنون و رموز معمای احاطه داشته باشند. یکی از ایجابات اصلی آموزش معماری پیمایش شاگردان است در پهنه زمان و مکان، شناخت تجارب و اندیشه ی نهفته در آثار معماری از دیرباز تاکنون، شناخت شده ها، سبک ها و مکاتب معماری و آشنایی با تحولات معماری معاصردر جهان و سیر در آراء و نظریه های معماران ونظریه پردازان عالم معماری، همگی از ضروریات آموزش معماری امروز است.
۲-۱-آموزش: بدیهی است که صرف پیمایش در آرا و عقاید و تجربیات تاریخی و معاصر، نمی تواند جوابگوی ذهن کنجکاو و جستجو گر شاگرد باشد.
شاگرد معماری که اکنون مرحله ی تمرین های انتزاعی را پشت سر گذاشته و می خواهد طراحی معماری را به شکلی ملموس و واقعی تجربه کند، نیازمند مجهز شدن به دانش های اصلی و جانبی معماری است و مدرسه باید حجم متناسبی از دانش های فلسفی، جامعه شناسی، هنری، فنی و ….. را در اختیار او قرار دهد. در این منزل باید فرصت تجربه و آشنایی با سبک ها و شیوه هایی گوناگون معماری برای شاگرد فراهم باشد و استاد مدرسه نباید تفکر و اندیشه ی خاصی را بر او تحمیل نمایند.
۱-منزل سوم : حکمت:
در میکده از ما نخریدند به جامی آن علم که در مدرسه آموخته بودیم

شاگرد معماری پس از سیر در منازل اول و دوم و کسب شایستگی ها و سیر در آفاق و اندیشه های معماری به مرحله ای از توانش و دانش می رسد که میتوان او را همچون سایر فارغ التحصیلان آموزش عالی ، ” کارشناس ” خواند.
این ” کارشناس معماری” برای “معمار” شدن نیازمند طی منزلی دیگر است. منزلی که در «آن راه و چاه استفاده از آموخته ها و اندوخته های خویش را بیابد و بداند که آن را در کجا و چگونه باید به کار گیرد. این منزل، منزل حکمت است. حکمت در اصل به معنی منع کردن به قصد اصلاح است و لجام مرکب را از این جهت “حکمت” گویند که او را منع و مهار کرده است.
هم چنان که در فرهنگ ما، هر فربه زورمندی پهلوان نیست و “پهلوان”  کسی را گویند که زورمند است و معرفت به کارگیری زور خویش را نیز دارد ما بر آن کسی که مهارت در طراحی و آشنایی، دانش های معماری داشته باشد “معمار” نیست. بلکه معمار آن است که “بینش” به کارگیری توانش و دانش خویش را داشته باشد.
چهره ی امروز شهرهای ایران حکایت از بودن معمارانی دارد که در عین توانمندی فنی و علمی، حکمت به کارگیری مهارت و دانش خویش را ندارند.
معماری های بدی که خوب ساخته شده اند. معماری های شگفت آوری که زود میمیرند
معماری های گران قیمتی که گران قدر نیستند و معماری های بدیعی که تقلیدی و تکراری اند
این منزل را نیز در دو راستای “گزینش و آفرینش” پی می گیریم.
۳-گزینش: گزینش معنی آن که شاگرد معماری، پس از دیدن و شنیدن آثار و اقوال گوناگون در عرصه ی معماری، نیکوترین آنان را برگزیند.
۱-    این گزینش نیازمند هدایت و همراهی استادانی حکیم و فرزانه است که بتوانند ریشه ها و مبانی تحولات حادث در عالم هنر و معماری را برای شاگردان تشریح و آنان را از دل بستگی های زودگذر و سطحی به سبک ها و شیوه های گذرای معماری برحذر دارند.
یکی از علل اصلی بی هوشی معماری امروز ایران آن است که مدارس معماری، خود مدافع و پس از چندی دافع سبک هایی هستند که در عالم معماری دایم، در حال تولید است، بی آنکه به ریشه های آنها و مناسباتشان با فرهنگ و هنجارهای اجتماعی، باورها و شرایط بومی و سرزمینی بیاندیشند.
گزینش به معنای تحمیل عقیده ای خاص به شاگرد معماری نیست. بلکه دعوت او به تأمل، تعقل و نقد و سنجش گری است.
۳-۲- آفرینش : در این مرحله، که والاترین مرحله در آموزش معماری است، شاگرد با بهره گیری از استعداد فطری و توان کشف و مشاهده و به پشتوانه ی تجارب، آموخته ها و اندوخته ها، و با اتکا به حکمت و معرفت، به آفرینش اثر معماری می پردازد.
هر چند که در تمامی دوران آموزش معماری ، عمل خلاقه و طراحی جزء لاینفک آموزش و وظیفه ی اصلی شاگرد معماری است ولی تفاوت آفرینش در مرحله قبلی در آن است که در منزل اول، طراحی ابزاری است برای ساختن و پرداختن ذهن و استعداد شاگرد و می تواند به خودی خود، واجد هیچگونه ارزش ذاتی و معنایی نباشد و ممکن است بنا به ملاحظات آموزشی، متکی بر فرض های غیرواقعی و غیرعقلانی نیز باشد. در منزل دوم نیز، طراحی جنبه ی تجربی داشته و شاگرد میتواند – و باید در طرح های گوناگون حوزه ، عرصه ها و شیوه های متفاوتی را تجربه کند بی آنکه به آنها پای بند شود. در حالی که در منزل سوم که آخرین منزل آموزش در مدرسه و مقدمه ی ورود  به میدان حرفه است، آفرینش دارای بار فرهنگی و حکمتی بوده و سازنده ی ” منش”  شاگرد معماری خواهد بود.
نیازی به ذکر این نکته نیست که سرزمین ما بیش از آن که نیاز به عالم و علم و دانش و دانشمند داشته باشد نیازمند حکمت و حکیم است تا راه به کارگیری تخصص و متخصص را بداند، آن چنانکه معماران سنتی دانستند با کمترین امکانات، شایسته ترین آثار را آفریدند.


اخلاق در معماری

ethica : از اتوس یونانی به معنی عادت، راه و رسم و شخصیت با تشخیص خوب و بد. خیروشر …..  سروکار دارد.
بنابراین میتوان یک رابطه‌ای بین اخلاق و معماری پیدا کرد؛ چرا که وقتی صحبت از ارزش ها می کنیم، این ارزش ها اعمال و رفتارها در معماری هم جایگاه خاص دارد.

در مورد معماری از دید اسناد و مدارک مغرب زمینی، موضوع اخلاق بصورت واضح به قرن ۱۹ برمی گردد نخستین بار توسط یک معمار انگلیسی به نام پوجین pugin  و ویوله لودوک فرانسوی مطرح گردید.
اخلاق در چه رده ای از کارهای معماری مطرح می شود؟
در اندیشه ی معماری – تئوری – روش ها و …..
وقتی درباره ی خوبی یا بدی معماری صحبت می کنیم آن را از لحاظ اخلاقی مورد بررسی قرار می دهیم و نه زیبایی شناسی.

امور اخلاقی در معماری:

هنگام آموزش یک چیز و هنگام کار حرفه ای چیز دیگر هنگام ساختمان سازی از مصالح بد استفاده می کنی در کارهایت پاسیو می گذاری در حالیکه می‌دانی نور و هوا را به سمت پایین هدایت نمی کند.
از لحاظ اخلاقی مقررات نیز باید اصلاح شوند. مقررات سخت ولی منعطف و مناسب.
نمی توان تنها معمار را مخاطب قرار داد و باید مقررات نیز به مباحث اخلاقی توجه کند.
ویلیام موریس – هنرمند، معمار انگلیسی: (۱۸۶۰  – جنبش هنر و پیشه)
« معماری شامل تمام محیط فیزیکی است، که در زندگی بشری را احاطه می کند و تا زمانی که عضوی از اجتماع متمدن هستیم، نمی توانیم از معماری خارج شویم، زیرا معماری عبارت است از مجموعه تغییرات و تبدیلات مثبتی که هماهنگ با احتیاجات بشر، روی سطح زمین ایجاد شده است و تنها صحراهای دست نخورده از آن مستثنی هستند.»
جان راسکین – هنرشناس، نویسنده و منتقد انگلیسی:
« تعریف درست معماری بطوری که آن را از یک مجسمه متمایز می کند، عبارت است از هنر طراحی مجسمه برای یک مکان خاص و جانمایی آن در آنجا براساس مناسب ترین اصول ساختمان.»
لوکوریوزیه : (سوئیسی ، تابعیت فرانسه)
« اینکه معماری در لحظه ای از خلاقیت بوجود می آید، یک حقیقت انکار ناپذیر است، زمانی که ذهن درگیر چگونگی تضمین استحکام یک ساختمان و نیز تامین خواسته های برای آسایش و راحتی است، برای رسیدن به هدفی متعالی تر از تامین نیازهای صرفاً کارکردی برانگیخته می شود و آماده میگردد تا توانایی های شاعرانه ای را به معرض نمایش گذارد که ما را بر می انگیزانند و به ما لذت و سرور می بخشد»
لویی کان ۱۹۶۴ :
معماری واقعا” وجود ندارد، فقط اثر معماری موجود است. معماری در ذهن وجود دارد. کسی که یک اثر معماری را بوجود می آورد، آن را به روح معمای تبدیل می کند که نه سبک می شناسد و نه روش، فقط در انتظار ارائه و ظهور خویش است، معماری آنجاست، فاقد کالبد و غیر قابل اندازه گیری.
معماری یک چیز مادی نیست که بتوان آن را اندازه گرفت.
اخلاق موقعی مطرح است که عملی در بین باشد، در تعریف لویی کان ارزش اخلاقی برداشت نمی شود. ارزش های روحانی وجود دارد.

از آموزش معماری تا پرورش معمار
آنچه امروز تحت عنوان کلی ” آموزش معماری”  مورد بحث و بررسی قرار می گیرد، در دو راستای زیر قابل تفکیک و تشخیص می باشد.
۱-آموزش معماری
۲-پرورش معمار

۱-آموزش معماری:
آموزش معماری آنگاه امکان می یابد که تعریفی کامل و شامل و معلوم و مقبول از معماری وجود داشته باشد که بتوان آن را آموزش داد.
آموزش سنتی معماری و نیز آموزش در مکتب هایی چون ” بوزار”و      ” باهاوس”  نمونه هایی از آموزش معمای هستند که هر یک تعریفی جامع و مانع از معمار را مد نظر داشته و با تمام توان به آموزش آن می پرداخته اند.
هرچند میان آموزش سنتی و آموزش آکادمیک (بوزار – باهاوس) تفاوت های ریشه ای وجود دارد. ولی داشتن تعریفی روشن از معماری، ویژگی و نقطه اشتراک آموزش در این دستگاه ها میباشد.
۲-پرورش معمار:
پرورش معمار آن است که بی هدف قرار دادن شکل و تعریفی خاص از معماری به کشف و پرورش ویژگی‌ها و استعدادهای شاگرد پرداخته و هدف را تولید “معمار” و نه “معماری”  قرار دهیم و بپذیریم که “معمار” خود “معماری ”  را به وجود خواهد آورد.
پرورش معمار هنگامی ضرورت می یابد که معماری روز و معماری موجود فاقد کیفیت مطلوب بوده و ارزش آموزش دادن را نداشته باشد. همچون دوران آغاز رنسانس که با مردود دانستن معماری های سده های میانه (گوتیک) ، خواهان تعاریف و مصادیقی نو از معماری – هر چند واپس گرا و باستانی گرا – بود، و از طریق تشویق و ترغیب استعدادها و برگزاری مسابقه ها، زمینه ظهور معمارانی چون برونلسکی و آلبرتی را فراهم آورد و یا در زمان شکل گیری معماری مدرن که در پی از سکه افتادن معماری های کهنه، واپس گرا و التقاطی روز همچون باروک، نئوکلاسیک ، نئوگوتیک و ….  و با تاسیس مدرسه معماری باوهاوس کشف جذب و شکوفایی استعدادها مدنظر قرار گرفته است و معمارانی چون گرپیوس، لکوربوزیه و میس و ندرروهه امکان ارائه ی تعاریف و مصادیقی نو از معماری را پیدا کردند.قابل ذکر است که چه معماری رنسانس و چه معماری مدرن ، هنگامی که قوام یافته و تبدیل به مکتب معماری شده و بایدها و نبایدهایی را تعیین کردند، بار دیگر آموزش معماری را جایگزین پرورش معمار نموده و به تکرار و تدریس “معمار رنسانس” و “معماری مدرن”  پرداختند.

فرهنگ و سبک

« تمامی سبک های بزرگ هنگامی که از درون به آنها نگاه کنیم گنجینه‌هایی معنوی به شمار می روند اما وقتی که آنها را تنها بعنوان یک سبک تقلید کنیم این گنجینه ها به مقابری تبدیل می شوند.
(برای یک زندگی پایان یافته فرانک لوید رایتFrank Lioyd Wright    )
هر جامعه ای با هر سیستمی که اداره شود و هر نوع ایدئولوژی که بر آن حاکم باشد، دارای اهداف و آرمان های خاص خود می باشد. وظیفه ی اصلی فرهنگ نمایش این ایده های ذهنی است به وسیله ی نمود اشکال عینی در فرآیند این استحاله معماری نقشی اساسی به عهده دارد.
هرمان موتسیوس (Herman Muthesius)   یکی از اولین نظریه پردازان درک بودند
((Werkbund آلمان در سال ۱۹۱۱ چنین می نویسد:
” معماری وسیله ی واقعی سنجش فرهنگ یک ملت بوده و هست. هنگامی که ملتی میتواند مبل ها و لوستر زیبا بسازد، اما هر روز بدترین ساختمان ها را می سازد، دلالت بر اوضاع نابسامان و تاریک آن جامعه دارد. اوضاعی که در مجموع، بی نظمی و عدم قدرت سازماندهی آن ملت را به اثبات می رساند.
هر بنایی بعنوان جزئی از فرهنگ معماری این وظیفه را دارد که یک اندیشه ی ذهنی را از طریق فرم ظاهری خود عینیت ببخشد و به این ترتیب نمودی خواهد بود برای سنجش این فرهنگ.
هنر معماری درست برعکس نقاشی هنری خالص نیست. معماری مخلوطی است از دانش و هنر و به همین دلیل است که معماری همیشه بین دو قطب تعقل و احساس در رفت وآمد است. معماری تحت تاثیر ایدئولوژی حاکم بر جامعه گاه به این سو و گاه به آن سو می روید و در نتیجه سبک معماری نیز همین تغییرات را نشان میدهد.
از طرفی فرهنگ بر معماری ای که نمودار سیستم ارزشی حاکم است تاثیر گذارده و به آن فرم میدهد و از سوی دیگر فرهنگ به گونه ای غیرمستقیم یکی از پایه های اصلی زندگی روانی انسان هاست. ادراک انسان از محیطی که دور و بر خودش ساخته است، تابع فرهنگ اوست ولی اغلب به این مطلب توجه کافی نمی شود. یک مثال جالب در این مورد مناسبات بین انسان و فضای شهری در انگلستان از یک طرف و در ممالک غربی از طرف دیگر است. یک انگلیسی از طبقه ی متوسط در یک خانه تک خانواری مشرف  بر باغچه ای کوچک زندگی می کند. برای این فرد زندگی کردن در یک محله سنتی قاهره یا دمشق با آن تراکم جمعیت اصلا  قابل تصور نیست. مقدار متوسط فضای مورد نیاز برای زیستن در این دو مورد قابل قیاس با هم نیست. این نیاز ریشه ای فرهنگی دارد و تابع تصورات فرد در مورد مناسب بین جسم و منیت اوست. منیت یک انگلیسی فراتر از جسمش می رود. محیط زیست نزدیک او جزئی از منیت اوست و به این دلیل او یک تماس جسمی را تجاوزی به محیط خصوصی خویش تلقی می کند.
اما منیت یک عرب در داخل جسم اوست. تماس با او برایش مفهوم تجاوز به محیط خصوصیش را ندارد. زندگی کردن دسته جمعی در فضایی کوچک چنانکه در بسیاری از ممالک غربی مرسوم است، برای او هیچ چیز به معنی محدود کردن منیت او نیست.
با بررسی دقیق تر این موارد اختلاف بیشتر می شوند: استفاده از گیرنده های حسی در محیط های گوناگون فرهنگی با هم اختلاف دارند و هر کدام ویژگی خاص خود را دارا می باشند. استفاده از حس شامه در دنیای غرب تحت تاثیر انواع افسانه ها و سایر دخالت ها در روند طبیعیش به صورتی خنثی شده درآمده اما این وضع را قیاس کنید مثلا” با یک بازار شرقی. در اینجا ادراک  ها یکی از قسمت اصلی ادراک محیط است. زبانشناسان به این نتیجه رسیده اند که حتی زبان در فرآیند ادراک محیط میتواند مؤثر باشد. ثبت و بررسی میکند.
ادوارد هال (Edward Hall) نیز مثل لی ورف (Lee  Whorf) معتقد است:
«… گذشته از این فرآیند ادراک محیط توسط انسان – اگر بخواهیم اصطلاحی امروزی به کار بریم- به وسیله زبانی که تکلم می کند، برنامه ریزی شده است ، درست همان طور که یک کامپیوتر برنامه ریزی می شود.
در اینجا نیز مغز انسان مثل کامپیوتر واقعیت های دریافته را فقط در صورت تطابق با برنامه از پیش داده شده ثبت و بررسی می کند.
بعنوان مثال در زبان قبیله سرخپوشان هوپی که در آریزونا زندگی می کنند، لغتی که معنی «زبان» را داشته باشد وجود ندارد. در ارتباط با کان این به این معنی است که برای آنها مکان فاقد بعد زمانی است. آنها فقط مکان را در ارتباط با زمان حال می شناسند و مفهوم ذهنی مکان برایشان اصلا” معنی ندارد.
مبانی نظری معماری
سرچشمه فرهنگ
هر فرهنگی بازتاب سیستم ارزشی یک نظام اجتماعی است. در مفهوم جامع کلام میتوان گفت که دانش و هنر مظاهر این بازنمایی هستند. در حالیکه دانش در جهتی شدیداً عقلانی گام برمی دارد و تنها با شعور انسانی سروکار دارد، هنر چیزی است ادراکی که با احساس سروکار دارد.
امروزه یعنی تقریباً از صد سال پیش به بعد، کارهای علمی به قدری پیچیده شده اند که دیگر برای هر کسی قابل فهم نمی باشند. روی دیگر سکه، فرهنگ، روی غیر عقلانی یا احساسی نیز همانقدر قدمت دارد که روی علمی آن . اما از آنجا که در اینجا با فرآیندهایی حسی سرو کار داریم که نه قابل اندازه گیری هستند و نه به راحتی تعریف پذیر، پس نمی توانیم تکامل آن را قدم به قدم بازسازی کنیم.
پیشرفت و تکامل علم و هنر تا مدت ها پیشرفتی مشترک بود. زیگفرید گیدیون اثبات کرد که تا دوره ی باروک حتی کشفیات ذهنی یا ریاضی و علمی نیز در دنیای ادراک و احساس، پدیده هایی همگون و معادل داشته اند و به صورت جزئی از هنر شده اند « در قرن ۱۹ راه دانش و هنر از هم جدا شدند. رابط بین روشهای تعقل و روشهای احساس قطع شد»
نقش امروزی بین معمار و مهندس محاسب را نیز باید نتیجه ی همین قطع رابطه دانست.
مراحل تکامل علم را ما میتوانیم نسبتاً به دقت تعقیب کنیم. اختراعی مثل اختراع چرخ یا روش چاپ گوتنبرگ را هر کس میتواندبار دیگر تجربه کند. اما سرچشمه هنر که دومین بستر فرهنگ است در کجاست؟ مشخصه اصلی حتی اولین جوامع سازمان یافته بشری آداب و رسوم عبادی ایشان بوده است. احتمالاً به تدریج مقداری از این آداب کنار گذاشته شده اند و جای آنها را اشیایی که ارزش نمادین داشته اند، گرفته اند.
نوع دیگری از تجربه جایگزین این آداب شده بود و این اشیاء سرآغاز هنر بودند. این اشیاء معانی نمادین پیدا کرده و به اعتباری یک زبان به حساب آمدند.
آدورنو (Theodor W . Adorno)   می گوید: « هنر می خواهد با وسایلی انسانی به بیانی غیرانسانی واقعیت بخشد»
لوئی کان (Louis. L. Kahn)   حتی معتقد است که هنر تنها زبان واقعی انسان است، چون تنها وسیله ای است که به ترتیبی سعی دارد تا بین انسانها رابطه برقرار کند و بدینسان انسانی بودن آن به چشم می خورد».
به این ترتیب نخستین آثار آفریده دست بشر که به دست ما رسیده اند، به تفسیر امروزی اصلا” به هیچ وجه جزء آثار هنری محسوب نمی شوند. حتی نقاشی های داخل غارها که از دوران اولیه عصر حجر هم باقی مانده اند، خود در واقع نمودار دوره هایی از تکامل بشری هستند که از مدت ها پیش شروع شده اند برای انسان ها آن زمان طبیعت چیزی بود غیرقابل درک و تهدید کننده. صحنه‌های نقاشی شده از شکار در واقع اولین مساعل بشر بوده اند در راه حاکم شدن بر طبیعت ولو اینکه تنها درک در یک تصویر باشد. این تصاویر فاقد ارزش تزئینی بوده اند و تنها نشان دهنده ی رویایی دور از دسترس آنان بودند. به این ترتیب ما امروز بسیاری از این آثار را آثار هنری می نامیم در حالی که آنها فقط آثار آیینی هستند آنچه که امروزه از آثار این فرهنگ ابتدایی در موزه هایمان نگهداری می کنیم در زمان به وجود آمدنشان بعنوان اثر هنری – تعبیر امروزی خلق نشده اند، بلکه اشیایی آیینی بوده اند که برای جایگزین شدن عملی خاص تولید شده اند. به همین ترتیب اولین ساختمان هایی هم که دیگر صرفا” به خاطر پناه انسان در مقابل طبیعت ساخته نشده اند. آثار آیینی هستند و فرم ساختار آنها تنها محتوای اعتقادی دارد.
هانس هولاین (Hans Hallein) معتقد است که امروز نیز معماری امری است آئینی « ساختن نیازی است انسانی، این نیاز خود در انتها در برافراشتن سقفی بر بالای سرشان نمی دهد، بلکه بیشتر در بوجود آمدن بنایی آیینی یعنی کانونی برای فعالیت های انسانی که نطفه ی اصلی هر شهری است، آن را می بینیم ساختن کاری است آئینی»
تا وقتی هنر در خدمت آئین بوده است، خالقین این آثار ناشناس مانده اند تنها وقتی که خلق یک اثر هنری ارزشی مستقل پیدا کرد و حرفه ای مستقل شد نامی هم از هنرمندان برده شد جدایی اثر هنری از محتوای صرفا” آئینی آن کم و بیش اما قدم به قدم و به قدرت صورت گرفته است. این جدایی در فرهنگ های متقدم غرب دوبارپیش آمده است بار نخست در فرهنگ یونان قبل از میلاد مسیح و سپس در دوره ی رنسانس، ما نام سازندگان بعضی از بناهای مصری را می شناسیم اما سازندگان شاهکارهای قرون وسطی بر ما ناشناخته اند.
هنر امروز چیزی دیگر است، غیر از آنچه در سر آغاز بوده است. بسیاری از آثار هنری امروزه به مقام یک اندوخته مالی تنزل پیدا کرده اند و به این دلیل و به این منظور و یا حتی برای خودنمایی و به عنوان جایگزینی برای یک اعتقاد اجتماعی در آرشیوها نگهداری می شوند. اما این کار باعث سلب ارزش و اعتبار اولیه آنها شده است. این آثار نمی توانند مفهوم هنری خود را از دست بدهند، چه اگر جز این بود آثار هنری نبود.


گروه مهندسین ایران معماری با مدیریت آرشیتکت آرتورامید آذری

در این بخش تحت عنوان مقالات در معماری بر آن شده ایم تا مجموعه ایی از مقالات ،گفتارها و نظریات موجود در جامعه معماری ایران و جهان را ارائه دهیم، تا سرآغازی نوین در عرصه بحث مبانی و مفاهیم نظری معماری باشد.

شماره تماس برای کسب اطلاعات بیشتر: ۰۲۱۲۲۹۸۳۳۸۵

جستاری بر کتاب معماری معاصر غرب به گفتار دکتر قبادیان

Johnson-Wax-front-view-architecture-design

مدرنیته

جهان مدرن در مقابل دنیای کهن، منظر متفاوتی از هستی عرضه می دارد که برخاسته از باورهای عقلی و انسان مداری است. در جهان مدرن داوری های ارزشی بر اساس این باورهای جدید تعریف می شود. شروع چنین تفکری از زمانی است که انسان به عنوان محور سنجش تمام ارزش ها مطرح گردید. از زمانی که توجه به ذهن و تفکر عقلی به عنوان مبنای ارزیابی پدیده های جهان مطرح شد، باور به عقل – که در این دوره جانشین تفکرات ذهنی و روحانی دوران قرون وسطا گردید – انسان را به عنوان نماینده عقل و اندیشه، محور همه چیز قرارداد. انسان مداری، که بعدها مبنای شکل گیری جامعه مدرن شد،ریشه در همین جایگزینی دارد.

دکتر هاشم آغاجری به عبارت دیگر مدرنیته به مثابه یک دوران تاریخی به عصری می گویند که اوماتیسم (انسان گرایی) به معنی فلسفه کلمه ظهور پیدا می کند…

تفاوت بین دو واژه مدرنیته و مدرنیسم تبیین شود. مدرنیته وضعیت و حالتی است که در تاریخ اتفاق افتاده و نوعی نگرش به هستی و زندگی است، ولی مدرنیسم ایدئولوژی و بنا به رویکردی، فهم مدرنیته از خودش است.

رنسانس

رنسانس نهضتی هنری، ادبی و فلسفی بود که نقطه عطفی در تمدن غرب محسوب می شود، زیرا با وقوع آن باورهای ذهنی قرون وسطا و جهان سنت مورد شک و تردید قرار گرفت.

ص ۱۹

جنبش رنسانس در فلورانس آغاز گردید و از آنجا به شمال ایتالیا و رم و سپس فرانسه، اسپانیا، آلمان و سایر مناطق اروپایی غربی گسترش یافت. رنسانس تا سال ۱۵۳۰ در ایتالیا ادامه پیدا کرد.

خصوصیات اصلی عصر رنسانس را می توان در انسان گرایی، واقع گرایی و خردگرایی خلاصه کرد. رنسانس آغاز انسان گرایی و اعتقاد به انسان و توانایی های او است. فرد و فرد گرایی در عصر رنسانس اهمیت پیدا می کند و هنرمند و  اثر هنری به نام هنرمند دارای ارزش می شود.

خردگرایی دیگر خصیصه عصر رنسانس است. در این دوره با گسترش مدارس غیر مذهبی، فلسفه، ادبیات، هنرهای آزاد، فنون جنگی، ورزش، تاریخ و خصوصاً تاریخ عصر کلاسیک تدریس می شود. در هنر و معماری، احجام اولیه مانند مکعب، استوانه، کره و هرم اهمیت پیدا می کند زیرا این اشکال قبال ادراک و استنباط توسط ذهن انسان هستند و هیچ گونه ابهامی در مورد آنها وجود ندارد.

تناسبات ریاضی، همگونی و تقارن که در هنر کلاسیک یونان و روم باستان اهمیت داشت مجدداً در دوره رنسانس واجد ارزش بسیار زیاد می شود.

ص ۲۱

۱٫ ۳٫ علم مداری

در زمینهعلمی ، نیکولاس کپرنیک (۱۵۴۳- ۱۴۷۳)، منجم لهستانی، برای اولین بار عقاید ارسطور، بطلمیوس و کلیسای قرون وسطا را زیر سوال برد و در مقاله خود به نام «در مورد انقلابات اجرام سماوی» اعلام نمود که خورشید و نه زمین مرکز این عالم است و زمین و سایر سیارات به دور خورشید می چرخند.

ص۲۲

عصر روشنگری

در عرصه تفکر و اندیشه نیز تغییرات بنیادین در شرف تکوین بود. فرانسیس بیکن (۱۶۲۶ – ۱۵۶۱) فیلسوف و حقوق دان انگلیسی در کتاب های خود روش استنتاج علمی به طریق قیاسی و کسر گرایی را که در روش مدرسی قرون وسطا معمول بود، به شدت مورد انتقاد قرار داد. در منطق قیاسی ، قضیه ای را که یک فرد مورد قبول (که معمولاً این فرد یا ارسطو و فلاسفه یونان باستان بودند و یا اندیشمندان دنیای لاتین) عنوان کرده بود فرض می کردند و سپس تمام مطالبی را که در رد آن بود به طریق منطقی حذف و رد می نمودند.

ص ۲۳

در فرانسه پایه گذار فلسفه مدرن، رنه دکارت (۱۶۵۰ – ۱۵۹۶) بود. دکارت بابیان جمله معروف خود من می اندیشم پس هستم، کل فلسفه و جهان بینی دنیای سنت را زیر سوال برد. در دنیای سنت همه چیز یقین و ایمان است. ولی دکارت اعتقاد داشت برای رسیدن به یقین و حقیقت باید از شک شروع کرد.

از دیگر دستاوردهای مهم دکارت، ابداع محور مختصات و ریاضی نمودن جهان بود.

ص ۲۵

انقلاب صنعتی

در طی چهار قرن – شانزده، هفده، هجده و نوزده – که تغییرات زیربنایی در جهان بینی دنیای غرب پدید آمد بینش انسان غربی نسبت به خود و جهان پیرامون به طور اساسی دگرگون شد. بایدها و نبایدها و مقدسات و نامقدسات جهان سنت زیر سوال رفت و به جای آن هستی ها و واقعیات و کارکردها و عملکردهای دنیای مدرن جایگزین شد و علم لاهوتی تبدیل به علم ناسوتی گردید.

از تبعات انقلاب صنعتی، رشد سریع شهر نشینی بود. صنعتی شدن کشاورزی و احداث کارخانجات در اطراف شهرها و همچنین ارائه خدمات جدید در شهرها باعث جابجایی جمعیت گردید و ساکنان عمدتاً کشاورز در روستاها به عنوان نیروی کار روزانه کارخانجات در شهرها شدند.

ص ۲۶- مدرنیته، نهادهای مدرن و ساختمان های جدید را هم با خود به داخل شهر همراه آورد، از جمله دانشگاه، وزارتخانه، ایستگاه راه آهن، موزه، نمایشگاه، بیمارستان، شهرداری، دادگستری و پارلمان.

اولین ساختمان های مدرن

از اواخر قرن هجدهم میلادی، به تدریج تولیدات جدید صنعتی وارد امور ساختمانی گردید. در ابتدا این تولیدات برای احداث پل ها، کارخانجات، تأسیسات بندر گاهی، سیلوهای گندم، بناهای عمومی و سپس ساختمان های مسکونی مورد استفاده قرار گرفت.

پل رودخانه سورن (۱۷۷۹ – ۱۷۷۵) در انگلستان یکی از اولین نمونه پل هایی است که با مصالح مدرن، یعنی تیرچدنی احداث شد. این پل دارای سی متر دهانه و پانزده متر ارتفاع بود که در زمان خود دستاور بزرگی محسوب می شود. پل ساندرلند (۱۷۹۶ – ۱۷۹۳) که آن هم در انگلستان و با تیرهای چدنی ساخته شد، بیش از دو برابر پل قبلی، یعنی هفتاد و دو متر، دهانه داشت و بالاخره پل معلق کلیفتون (۱۸۳۶) در بریستول انگلستان با ۲۱۴ متر دهانه ساخته شد.

ص ۲۷

اسکلت فلزی به عنوان سازه ساختمان برای اولین بار در یک کارخانه ریسندگی در شرازیری در انگلستان (۹۷ – ۱۷۹۶) مورد استفاده قرار گرفت. در این ساختمان دیوارهای خارجی، آجری و باربر بودند و از تیر و ستون های چدنی برای سازه داخلی استفاده شده بود.

ص ۲۷ و ۲۸

نمایشگاه مهم بین المللی دیگری در شهر پاریس در سال ۱۸۸۹ به مناسبت یکصدمین سال انقلاب کبیر فرانسه برگزار شد. دو بنای مهم به نام های برج ایفل و تالار بزرگ ماشین در این نمایشگاه جلب توجه می کرد. برج ایفل توسط گوستاوایفل، مهندس راه و ساختمان ، طراحی و اجرا شد. این برج تمام فولادی با ۳۳۰ متر ارتفاع، بلندترین ساختمان ساخته شد تا آن دوره محسوب می شد. برج ایفل به صورت نمادی از صنعت و تکنولوژی جدید و نوید دهنده شکوفایی عصر مدرن بود.

ص ۳۰

معماری مدرن اولیه

معماری مدرن به صورت یک مکتب معماری با مبانی نظری مدون و ساختمان های ساخته شده بر اساس اندیشه مدرن از اواخر قرن ۱۹ میلادی شکل گرفت. خاستگاه این معماری در آمریکا شهر شیکاگو و در اروپا شهرهای پاریس، برلین و وین بود. دوره زمانی معماری مدرن اولیه (Earty Modem Architecture) از نیمه دهه ۱۸۸۰ تا اوایل جنگ جهانی اول، یعنی سال ۱۹۱۴ بود.

مکتب شیکاگو

شیکاگو در  اواخر قرن نوزده مرکز خطوط راه آهن و ارتباط بین شرق و غرب امریکا بود. همچنین این شهر مرکز تجاری مهمی به شمار می آمد و از سال ۱۸۸۵ میلادی، فعالیت شدید اقتصادی و به تبع آن اجرای ساختمان های تجاری و اداری آغاز شده بود. با توجه به این که آتش سوزی سال ۱۸۷۱ بیشتر قسمت های این شهر را از بین برده، لذا زمینه برای تحولات جدید آماده بود.

در طی دو دهه آخر قرن نوزدهم، اولین نمونه های ساختمان های مدرن به دور از هر گونه تاریخ گرایی و تزئینات در شهر شیکاگو ساخته شد.

در شیکاگو تعدادی مهندسان سازه و معمار جوان وجود داشتند که عمدتاً تحصیل کرده اروپا و شهرهای شرق آمریکا همچون بوستون و نیویورک بودند. اولین مهندس مطرح در این مکتب، ویلیام لی برون جنی تحصیل کرده مدرسه هنر و تولیدات در فرانسه بود. وی به عنوان مهندس سازه، دفتر مهندسی و معمای خود را در سال ۱۸۶۸ در شیکاگو تأسیس کرد . او در سال ۱۸۶۹ کتابی به نام اصول و عمل در معماری (Principal and Practices in Architecture) به رشته تحریر در آورد.

ص ۳۳

شرکت آدلر و سالیوان (Adler and Sullivan) دیگر شرکت مهم در مکتب شیکاگو محسوب می شود. لویی سالیوان، معروف ترین معمار این سبک، یکی از مدیران این شرکت بود. وی مدتی محدود و به صورت ناتمام در دانشگاه M.I.T در بوستون و مدرسه هنرهای زیبای پاریس تحصیل کرد و در این بین مدتی در دفتر جنی کار کرد. سالیوان ساختمان های بلند مرتبه متعددی در شیکاگو، نیویورک، سنت لوئیس و بوفالو در چارچوب مکتب شیکاگو طراحی نمود.

وی برای اولین بار شعار فرم تابع عملکرد (Form Follows Function) را که از شعارهای محوری معماری مدرن است، مطرح کرد.

ص ۳۴

وی از تزئینات به صورت محدود بر روی ساختمان های خود استفاده کرد و در این زمینه تحت تأثیر نهضت هنرنو در اروپا بود. ولی در کتاب خود به نام صحبت های کودکستانی ۱۹۰۱ (kindergarten chats) استفاده از هر گونه تزئینات در ساختمان را رد کرده بود.

روش های طراحی، اجرایی و اصول نظری این معماران ، که به نام مکتب شیکاگو شهرت یافت و می توان آن را منشور اولیه معماری مدرن محسوب کرد، به قرار ذیل است:

۱٫     استفاده از اسکلت فولادی برای ساختار کل بنا

۲٫     نمایش ساختار بنا در نمای ساختمان

۳٫     عدم تقلید از سبک های گذشته

۴٫     استفاده بسیار اندک از تزئینات

۵٫     استفاده از پنجره های عریض که کل دهانه بین ستون ها را می پوشاند

نهضت هنر نو

نهضت هنر نو (Art Nouveau) نام سبکی در اروپا بود که ابتدا در هنرهای تزئینی مانند طراحی پارچه، تولید کتاب و مبلمان از دهه ۱۸۸۰ آغاز گردید. سپس این سبک در زمینه های دیگر هنرهای تزئینی همچون گرافیک ، نقاشی، طراحی داخلی، پیکر تراشی و حتی عکاسی ظهور نمود. در معماری این سبک از اوایل دهه ۱۸۹۰ آغاز و عمدتاً تا سال ۱۹۱۰ ادامه داشت.

ص ۳۷

زمینه های فکری این سبک را می توان در سبک هنرها و صنایع دستی در نیمه قرن نوزدهم در انگلستان یافت.

این سبک در انگلستان به نام سبک مدرن، در فرانسه به نام هنرنو و یا سبک گیومارد، در آلمان به نام سبک جوان (Jungedstil) به لحاظ مجله ای به نام نشریه جوان که مبلغ این سبک در آلمان بود، در ایتالیا به نام سبک آزاد (Stile Liberty)، در اسپانیا مدرنیسم (Modemismo) و در اتریش سبک جدایی (Sezessionstil)- به دلیل جدایی معماران این سبک از معماران تاریخ گرا در اتریش – خوانده می شد.

ص ۴۱

در ایران بهترین نمونه طرح های هنرنو را می توان در ساختمان های طراحی شده توسط وارطان آوانسیان، معمار ارمنی تبار دوره پهلوی اول و دوم، در تهران مشاهده نمود.

جنبش فوتوریسم

انقلابی ترین نگرش نسبت به جهان مدرن و مقتضیات و خصوصیات آن در جنبش فوتوریسم در ایتالیا در پیش از جنگ جهانی اول ظهور کرد. بانیان و پدید آورندگان این مکتب فکری و هنری خواستار جهانی بودند که یکسره خود را با شرایط جدید به وجود آمده در اثر انقلاب صنعتی و ظهور تکنولوژی جدید تطبیق دهد و آنچه را که مربوط به گذشته و جهان قبل از صنعت مدرن است، به بوته فراموشی و یا به عبارتی به زباله دان تاریخ بسپرد.

ص ۴۵

بنیانگذار این سبک ، نویسنده و نقاش ایتالیایی، فیلیپور توماسو مارینتی تحصیل کرده دانشگاه سورین فرانسه بود. وی در سال ۱۹۰۹ در روزنامه معروف فیگارو در پاریس منشور فوتوریسم را منتشر کرد. او در بخشی از این منشور می نویسد: «ما تأکید می کنیم که زیبایی جهان توسط زیبایی جدیدی به نام سرعت، غنای فزون تری یافته است». این جمله را می توان به عنوان موضوع اصلی این سبک تلقی کرد.

این جنبش به سرعت حوزه فکری و هنری پیشرو در ایتالیا را تحت تأثیر قرارداد. در طی مدت کوتاهی، نویسندگان، نقاشان، مجسمه سازان، معماران، طراحان صحنه، موسیقیدانان و فیلمسازان معروف ایتالیا به این جنبش گرویدند.

ص ۵۰

فصل سوم: معماری مدرن متعالی

معماری مدرن متعالی و یا به عبارتی اوج معماری مدرن در بین دو جنگ جهانی اول و دوم، یعنی عمدتاً در دهه های ۲۰ و ۳۰ میلادی، در اروپا و آمریکا مطرح بود.

در دوره معماری مدرن اولیه، کماکان سبک های تاریخ گرایی همچون نئوکلاسیک، رمانتیک و بالاخص التقاطی به عنوان سبک های مهم و رایج در غرب حائز اهمیت بودند. مکتب شیکاگو بعد از یک دوره نسبتاً کوتاه بیست ساله، در مقابل سبک های تاریخ گرایی نتوانست دوام بیاورد. نهضت هنر نو نیز در اروپا رقیب نبود و بسیاری از ساختمان های مهم به سبک های مختلف تاریخی در اروپا همچنان احداث می شد.

ولی با پایان جنگ جهانی اول و نیاز شدید به ترمیم خرابی های جنگ و تولید انبوه ساختمان، گرایش به سمت معماری مدرن افزایش یافت. لذا استفاده از تکنولوژی روز، مصالح مدرن، پیش ساختگی، عملکرد گرایی و دوری از سبک های پر زرق و برق تاریخی مورد توجه قرار گرفت. در این دوره، معماری مدرن به عنوان تنها سبک مهم و آوانگارد در غرب مطرح شد و دامنه نفوذ آن به صورت یک سبک جهانی، در اقضا نقاط گیتی گسترش یافت.

یکی از موضوعات کلیدی و بسیار مهم در دوره مدرن متعالی مسئله صنعت، تولیدات صنعتی و تکنولوژی بود.

۳٫ ۱٫ مدرسه باهاس

در سال ۱۹۰۶ در شهر ویمار آلمان، مدرسه هنرها و صنایع دستی به ریاست هانری وان دو ولد (۱۹۵۷ – ۱۸۶۳) تأسیس شد. وی بلژیکی بود و در ابتدا به نقاشی علاقه داشت. در سال ۱۸۹۰ وان دو ولد تحت تأثیر موریس ( از پایه گذاران مکتب هنرها و صنایع دستی) و راسکین به معماری و طراحی داخلی رو آورد. سپس وی سبک هنر نو را ، که سبک رایج بود، انتخاب کرد. او در سال ۱۸۸۵ مغازه هنر نو رادر پاریس طراحی داخلی کرد. در سال ۱۸۹۷ از بروکسل به برلین رفت. از سال ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۹ رئیس مدرسه هنرها و صنایع دستی در ویمار بودی. او معتقد بود که دروس به جای آتلیه، باید در کارگاه و به صورت عملی تدریس شود. از نظر او، کارگاه و تولید یدی مهم بود.

وان دو ولد در سال ۱۹۱۹ والتر گروپیوس را به جای خود به عنوان رئیس مدرسه معرفی کرد. گروپیوس در این سال مدرسه را تغییر سازمان داد و نام آن را باهاس (خانه معمار) گذارد. در این مدرسه هنرمندان و معماران با هم کار می کردند و تحت تأثیر موریس و اکسپرسیونیست ها، صنایع دستی در مدرسه تدریس می شد.

بعد از جنگ جهانی اول، مدرسه بیشتر به سمت طراحی صنعتی و فرم های مکعب شکل ساده گرایش یافت.

ص ۵۲

در همین سال گروپیوس به لحاظ فشارهای سیاسی مجبور شد که مدرسه را به شهر دسوا منتقل کند. وی در این شهر در سال های ۲۶- ۱۹۲۵ ساختمان مدرسه باهاس را طراحی و اجرا کرد. بر سر در این مدرسه عبارت فرم تابع عملکرد نصب شد که نشانه اهمیت عملکرد گرایی و توجه به عملکرد فرم بود.

ص ۵۵

به جز مدیران نامدار این مدرسه، استادان و هنرمندان معروف دیگری به شهرت جهانی در مدرسه باهاس تدریس می کردند. از آن جمله می توان از واسیلی کاندینسکی (۱۹۴۴ – ۱۸۶۶) نقاش پیشگام روس تبار، پل کلی (۱۹۴۰ -۱۸۷۹) نقاش و نظریه پرداز سوئیسی، و یوهانس ایتن (۱۹۶۷ – ۱۸۸۸)، هنرمند اکسپرسونیست سوئیسی نام برد. ایتن بین سال های ۲۳ – ۱۹۱۹ در باهاس تدریس کرد. پس از خروج ایتن، موهولی ناگی (۱۹۴۶ – ۱۸۹۵)، هنرمند مجاری تبار، جانشین او شد. وی تا سال ۱۹۲۸ در بهاس تدریس کرد. موهولی ناگی نظرات کانستراکتیویسم را به جای عقاید اکسپرسیونیست ایتن وارد دروس باهاس نمود.

کانستراکتیویسم

معماری کانستراکتیویسم به لحاظ مباحث نظری و ساختمان های طراحی شده توسط معماران آن، یکی از سبک های مهم برای تبیین اصول و ارائه ساختمان های مدرن در بین دو جنگ جهانی بود. خاستگاه این معماری شوروی بود. می توان عنوان نمود که تنها سبکی که در طی چند سده گذشته در این کشور ظهور کرده و بر معماری و هنر غرب تأثیر گذارده، سبک کانستراکتیویسم بوده است.

رویسه تزاری در سال ۱۹۱۴ وارد جنگ با آلمان شد و متحمل تلفات و خسارات بسیار زیادی گردید. در اکتبر ۱۹۱۷ انقلاب سوسیالیستی به رهبری ولادیمیرلنین در این کشور صورت گرفت. تا سال ۱۹۲۰، دولت جدید التأسیس سوسیالیستی درگیر جنگ های داخلی، عمدتاً با طرفداران روسیه تزاری، بود.

ص ۵۷

کانستراکتیویسم در بین عده ای از نخبگان هنری که عمدتاً شامل نقاشان، مجسمه سازان و معماران بودند، در بعد از انقلاب سوسیالیستی در شوروی مطرح شد.

همکاری بین سوسیالیسم و کانستراکتیویسم برای یکدیگر نیز مفید بود، چنانچه دولت نوپای سوسیالیستی با طرفداری از عقاید و طرح های کانستراکتیویسم، خود را مدافع پیشرفت و توسعه و علم و تکنولوژی معرفی می کرد.

ص ۵۸

کانستراکتیویست ها خواستار دگرگونی بنیادین در روش های ساخت ساز سنتی و به طور کلی نگرش جدید نسبت به هنر و زیبایی بودند. یکی از اولین شعارهای آنها در اوایل دهه ۱۹۲۰ چنین بود: «مرگ بر هنر، زنده باد تکنولوژی … زنده باد تکنسین های کانستراکتیویست».

ص ۶۰

از اوایل دهه سی، معماری کانستراکتیویسم رو به افول گذارد. به جای آن مجدداً رجعت به گذشته و تاریخ گرایی و بالاخص سبک نئوکلاسیک در شوروی مورد توجه قرار گرفت.

ص ۶۱

کوربوزیه

کوربوزیه که اسم اصلی وی شارل ادوارد ژانره است، در دفتر دو تن از معروف ترین معماران آن دوره در اروپا یعنی اگوست پره و پیتر بهرنز به مدت چند سال کار کرد. کوربوزیه در طی فعالیت حرفه ای خود، استفاده از یکی از شاخص ترین مصالح ساختمانی مدرن یعنی بتن را به نهایت زیبایی رساند و کارهای وی مورد تقلید جهانی قرار گرفت.

کتاب اول وی به نام به سوی یک معماری نوین در سال ۱۹۲۳ در پاریس منتشر شد. در این کتاب، مولف توجه معماران را به فن آوری مدرن جلب می کند.

کتاب دوم کوربوزیه به نام شهر آینده در سال ۱۹۲۴ در پاریس انتشار یافت.

ص ۶۳

وی در این کتاب نیز سعی نمود که توجه معماران و شهرسازان را از گذشته به سمت آینده معطوف کند.

کوربوزیه شهرهای آینده را شهرهایی تجسم نموده که از آسمانخراش های عظیم و مرتفع تشکیل شده است.

ساختمان طراحی شده توسط نورمن فاستر ، معمار سبک های – تک، به نام برج هزاره توکیو (۱۹۸۹) در ساحل شهر توکیو را می توان نمونه کاملی از برج های چند منظوره کوربوزیه تلقی کرد.

معماری ارگانیک

بینش معماری ارگانیک ریشه در فلسفه رمانتیک دارد. رمانتیسم یک جنبش فلسفی، هنری و ادی در اواخر قرن هجده و نوزده میلادی در شمال غربی اروپا بود که به سایر نقاط اروپا و آمریکا سرایت کرد. این جنبش واکنشی در مقابل خردگرایی عقل مدرن بود گوته (۱۸۳۲ – ۱۷۴۹) و شیلر (۱۸۰۵ – ۱۷۵۹)، دو شاعر بنام آلمانی، واژه رمانتیک را در مقابل کلاسیک برای اولین بار به کاربردند.

رمانتیک ها همانند پیروان تفکر کلاسیک به ذهن انسان اعتقاد داشتند. ولی رمانتیک ها به آن بخش از ذهن توجه داشتند که بیشتر درباره احساس و عواطف بود. در صورتی که برای فلاسفه کلاسیک مانند دکارت ولیبنیتز، عقل و منطق اهمیت داشت.

کلاسیسیسم یا خرد باوری به مبانی علوم اثباتی مانند فیزیک، ریاضی و خرد و منطق معتقد است. در حالی که رمانتیسم یا احساس باوری به تخیل، احساس، هیجان و عاطفه نظر دارد.

ص ۶۵

و بالاخره ویوله لودوک (۱۸۷۹- ۱۸۱۴)، معمار معروف فرانسوی که بر ضد ضوابط مدرسه هنرهای زیبا قیام کرد، سازه ساختمان های گوتیک را سازه پویا و دینامیک می دانست.

معماری ارگانیک در آمریکا در قرن ۱۹ توسط فرانک فرنس و لویی سالیوان شکل گرفت. اوج شکوفایی این نظریه را می توان در نیمه اول قرن بیستم در نوشتارها و طرح های فرانک لوید رایت مشاهده کرد.

اگر چه معماران مدرن نیمه اول قرن اخیر مانند گروپیوس نیز فرم تابع عملکرد را شعار اصلی خود می دانستند، ولی آنها فرم را تابع تکنولوژی و عملکرد ماشین می دانستند.

ص ۶۶

فرانک لوید رایت به تحقیق یکی از مهم ترین و خلاق ترین معماران و نظریه پردازان قرن بیستم می باشد.

ص ۶۷

به اعتقاد رایت، تکنولوژی وسیله ای است برای رسیدن به یک معماری والاتر که از نظر وی همانا معماری ارگانیک بود. او در ۲۰ مه ۱۹۵۳ در تلیسین معماری ارگانیک را در نه عبارت ذیل تعریف کرد:

۱٫ طبیعت : فقط شامل محیط خارج مانند ابرها، درختان و حیوانات نمی شود بلکه شامل داخل بنا و اجزاء و مصالح آن نیز می باشد.

۲٫ ارگانیک: به معنای همگونی و تلفیق اجزاء نسبت به کل و کل نسبت به اجزا است.

۳٫شکل تابع عملکرد: عملکرد صرف صحیح نمی باشد بلکه تلفیق فرم و عملکرد و استفاده از ابداع و قدرت تفکر انسان در رابطه با عملکرد ضروری است. فرم و عملکرد یکی هستند.

۴٫ لطافت: تفکر و تخیل انسان باید مصالح و سازه سخت ساختمان را به صورت فرم های دلپذیر و انسانی شکل دهد. همان گونه که پوشش درخت و گل های بوته ها، شاخه های آن ها را تکمیل می کند. مکانیک ساختمان باید در اختیار انسان باشد و نه بالعکس.

ص ۶۸

۵٫ سنت: تبعیت و نه تقلید از سنت اساس تفکر معماری ارگانیک است.

۶٫ تزئینات : بخشی جدایی ناپذیر از معماری است. رابطه تزئینات به معماری همانند گل ها به شاخه های بوته می باشد.

۷٫ روح: روح چیزی نیست که به ساختمان القا شود، بلکه باید در درون آن وجود داشته باشد و از داخل به خارج گسترش یابد.

۸٫ بعد سوم: برخلاف اعتقاد عمومی، بعد سوم عرض نیست، بلکه ضخامت و عمق است.

۹٫ فضا: عنصری است که دائماً باید در حال گسترش باشد. فضا یک شالوده پنهانی است که تمام ریتم های ساختمان باید از آن منبعث شوند و در آن جریان داشته باشند.

شاهکار معماری فرانک لوید رایت و نظریه ارگانیک را می توان در خانه آبشار در ایالتی پنسیلوانیا در آمریکا دید.

ص ۷۲

معماری مدرن متأخر

دروه معماری مدرن متأخر را می توان از بعد از جنگ جهانی دوم تا اوایل دهه هفتاد محسوب کرد. در این زمان بسیاری از معماران بزرگ دوران معماری اولیه و متعالی همچون رایت، کوریوزیه، گروپیوس و میس زنده بودند. آنها کماکان فعال بوده و نقش بسزایی در شکل گیری معماری آوانگارد داشتند.

رایت در این دوره همچنان به عنوان معروف ترین و مهم ترین معمار آمریکا شناخته شد و پیروان بسیاری در آمریکا و اروپا داشت. او تنها معماری است که در هر سه دوره معماری مدرن ساختمان هایی با شهرت جهانی ساخته است.

کوربوزیه به عنوان استاد مسلم و نظریه پرداز اصلی معماری مدرن ، در این دوره از عقاید دهه ۲۰ و ۳۰ خود در معماری فاصله گرفت. وی به جای تکیه بر یک معماری انتزاعی صرف و طراحی مکعب های مدرن، به سمت تندیس های احساس گرایانه گرایش پیدا کرد.

تعدادی از معماران جوان تر در این دوره نیز به سمت معماران تندیس گرایی تمایل پیدا کردند. از جمله می توان از اروسرینن معمار فنلاندی تبار آمریکایی، در طرح ترمینال T.W.A (1962 – 1956) در فرودگاه نیویورک و همچنین طرح ترمینال فرودگاه دالاس (۱۹۶۳ – ۱۹۵۸) در شهر واشینگتن نام برد.

نکته حائز اهمیت در مورد این ساختمان های تندیس گونه این است که همه آنها بلا استثنا با بتن احداث شده اند. در این بناها بتن همچون خمیر مجسمه سازی، ماده ای بسیار مناسب برای پدید آوردن اجسام بدیع و نوظهور بود. در بسیاری از  این ساختمان ها سطح بتن به صورت نمایان ظاهر شده و سبکی بر این اساس به نام بروتالیسم رایج شد که منظور نمایش بتن و سطح خشن آن است.

علاوه بر کوربوزیه، یک زن و شوهر معمار انگلیسی به نام های آلیسون و پیتراسمیتسون در پدید آوردن این سبک سهیم بودند. از دیگر معمارانی که به این سبک طراحی کردند، می توان از جیمزاسترلینگ و پل رودولف نام برد . طرح رودولف برای دانشکده معماری و هنر دانشگاه ییل در آمریکا (۶۴- ۱۹۵۸) بهترین نمونه طراحی در این سبک است.

ص ۸۰

در ایران، شهرک اکباتان در شمال فرودگاه مهر آباد تهران مثال بسیار خوبی از شهرسازی مدرن بر اساس عقاید کوربوزیه است. کار اجرای این شهرک از دهه پنجاه شمسی در غرب تهران آغاز شد. در شهرک اکباتان یک سری آپارتمان های بلند مرتبه مکعب شکل که همه مشابه یکدیگر هستند با بتن مسلح و به صورت پیش ساخته اجرا شده و مسکن حدود یک صد هزار نفر است. هیچ گونه آثاری از تاریخ گرایی و یا توجه به خصوصیات فرهنگی، بومی و اقلیمی در طراحی این شهرک دیده نمی شود.

میس ونده رو دیگر معمار صاحب نام مدرن تا پایان عمر خود در سال ۱۹۶۹، بسیار فعال بود. میس را شاید بتوان تنها معمار مدرن محسوب کرد که ساختمان های مکعب شکل ساخته شده از شیشه و فولاد را همچنان به زیبایی تا پایان عمر خود طرح کرد.

ص ۸۳

فیلیپ جانسون، معمار معاصر مشهور آمریکایی در معرفی میسی به جامعه آمریکا و نامگذاری سبک میس به نام سبکی بین المللی سهم بسزایی داشت. تا زمانی که میس در قید حیات بود، جانسون تواناترین و متعهد ترین معمار در پیروی از عقاید و نظرات میس بود. در طرح خانه شیشه ای، ایده استاد، یعنی ایده کمتر بیشتر است، به بهترین شکل ممکن توسط جانسون به نمایش گذاشته شده است. این ساختمان که خانه شخصی جانسون است،در سال ۱۹۴۹ در شهر نیوکنن، ایالت کنتیکت در آمریکا اجرا شده است.

در این دوره علاوه بر فیلیپ جانسون، آی. ام. پی – معمار چینی تبار آمریکایی – و شرکت عظیم اسکیدمور اوینگ مریل (S.O.M) به تأسی از میس، مکعب های شیشه ای در غرب و سراسر دنیا احداث کردند. آنها جملگی در گسترش سبکی بین المللی نقش بسزایی داشتند.

شعار معروف میس کمتر بیشتر است هم اکنون به صورت سبکی به نام مینیمالیست مطرح است. در کارهای معمارانی همچون تاداوآندو و آلوارو سیزا، نمونه های از این سبک را می توان مشاهده کرد.

طرح هیا خلاقانه با کمینستر فولر، معمار و مبتکر آمریکایی، نیز در دهه شصت و هفتاد، مورد توجه قرار گرفت. وی در سال ۱۹۲۷ خانه دایمکسون را طراحی کرد. نام این خانه، که تنها ماکت آن ساخته شد، به لحاظ عملکرد دینامیکی و ماکزیمم کارآیی انتخاب شده بود. لذا منظور از دایمکسون ، دینامیک و ماکزیمم کارآیی بود. این خانه به معنای واقعی کلمه، ماشینی برای زندگی بود.

دیگر چهره بارز این دوره، لویی کان، معمار استونی تبار آمریکایی است. اگر چه ساختمان های طراحی شده توسط وی اندک است، ولی تأثیر بسزایی در معماری غرب در طی دو دهه شصت و هفتاد میلادی گذارد.

کان معتقد به تقسیم بندی فضاهای ساختمان به فضاهای سرویس دهنده و فضاهای سرویس شونده و جدا کردن این فضاها از یکدیگر بود. بهترین مثال این نمونه از کارهای وی را می توان در ساختمان مجلس ملی بنگلادش در داکا (۱۹۶۲) و ساختمان تحقیقات پزشکی در دانشگاه پنسیلوانیا (۶۵- ۱۹۵۷) ملاحظه کرد. موسسه علوم اداری در احمد آباد هند (۱۹۶۳) و موزه هنری کیمیل (۱۹۷۲ – ۱۹۶۶) در شه رفورت ورت در ایالت تکزاس آمریکا از دیگر طرح های مهم این معمار است.

ص ۸۴

فولر و کان هر دو در کنگره بین المللی معماران در اصفهان تحت عنوان بررسی امکان پیوند معماری سنتی با شیوه های نوین ساختمان در سال ۱۹۷۰ (۱۳۴۹ش) شرکت کردند. گروپیوس، میس و ریچارد نوترانیز به این کنفرانس دعوت شده بودند. منتها به علت مرگ هر سه آنها قبل از برگزاری کنفرانس، این کنفرانس بدون حضور آنها تشکیل شد و فولر و کان شاخص ترین سخنرانان این کنفرانس بودند.

ص ۸۵

فیلیپ جانسون در سال ۱۹۷۸ با قراردادن سنتوری تزئینی فاقد عملکرد بر بالای ساختمان AT& T در نیویورک (شکل ۶٫ ۱۲) جدایی خود از معماری مدرن و گرایش به سمت معماری پست مدرن را به صورت بسیار بارز اعلام کرد. از معمار شاخص در اعضای هیئت داوران مسابقه مرکز پمپیدو در پاریس بود و مسابقه ای که در آن سنگ بنای معماری های – تک (فصل پنجم) ریخته شد. وی ساختمان ورودی برای بازدید کنندگان از خانه شیشه ای را به سبک دیکانستراکشن طراحی کرد. جانسون خانه تئاتر جدید در کلبولند اُهایو (۸۴- ۱۹۸۱) در آمریکا را به اتفاق شریک و همکار خود، جان بورگی، به سبک نئوکلاسیک طراحی کرد. او خانه لویس (شکل ۱۰٫ ۲) در کلیولند را با همکاری فرانک گهری به سبک فولدینگ طراحی کرد، لذا از او می توان به عنوان معماری نام برد که همواره در معرفی و پایه گذاری سبک های جدید در معماری در بخش عمده ای از قرن بیستم نقش مهمی داشته است. اگر چه وی بیش از نه دهه از ع مر خود را گذرانیده است، ولی همچنان یک معمار فعال و حامی بسیاری از معماران جوان در معرفی ایده ها و سبک های جدید  است.

ص ۸۹

تحولات رخ داده در حوزه معماری طی سه دهه پایانی قرن گذشته در غرب باعث متزلزل ساختن ارکان تنها سبک فراگیر و جهانی، در بخش عمده ای از قرن بیستم یعنی معماری مدرن گردید. این تحولات ریشه در تغییرات بنیادین فکری و اجتماعی و دگرگونی نگرش نسبت به خود و جهان پیرامون در غرب داشته است. تغییرات ذکر شده با انتقادات نیچه از مدرنیته از اواخر قرن نوزده در آلمان آغاز؛ و توسط اندیشمندانی همچون فروید، هایدگر، دریدا، دلوز، لیوتارد و دیگران مورد بسط و شرح قرار گرفت.

اگر فلسفه روح زمان و معماری کالبد زمان است، با عوض شدن روح زمان، کالبد زمان هم عوض می شود. لذا این بخش نیز همانند بخش قبل، ابتدا با موضوع فلسفه آغاز شده و سپس نمود کالبدی آن در معماری مورد بحث قرار گرفته است.

ص ۹۰

پست مدرنیته

شرایط بعد از مدرن و یا مرحله تاریخی بعد از مدرن است.

«اهب حسن، در مقاله ای با عنوان «فرهنگ پسامدرن» معتقد است که کلمه پسامدرن نخستین بار توسط فدریکو دو انتیس در دهه ۱۹۳۰ به مثابه عکس العملی در برابر مدرنیسم ادبی به کار رفته است».

دکتر هاشم آغاجری

منطق پست مدرن اساساً منطق نفی است و نه اثبات یعنی شورش علیه توتالیته عقل روشنگری و افکار و هر گونه حاکمیت مطلق و بلامنازع اصول و معیارهای ثابت و عام …)

پست مدرنیته به این عقل (عقل مدرن) پشت کرد، اما رو به سوی جای مشخصی ندارد. لذا من فکر می کنم که پست مدرنیته تنها به عنوان یک راه آسیب شناختی برای مدرنیته تلقی می شود».

چارلز جنکز در مورد عصر پست مدرن می نویسد:

«صنعتی شدن با سرعتی پرشتاب جای خود را به عصر پسا صنعتی می سپارد. کار در کارخانجات جای خود را به کار در منزل و ادارات می سپارد…

عصر پست مدرن عصر انتخاب های بی شمار و فزاینده است . عصری است که هیچ گونه جریان ارتدکسی را نمی توان بدون خودآگاهی و طنز پذیرفت، زیرا تمام سنت ها برای خود واجد ارزش و اعتبارند. این امر تا حدودی نتیجه چیزی است که انفجار اطلاعات، ظهور دانش سازمان یافته، ارتباطات جهانی و سیرنتیک خوانده می شود».

ص ۹۱

نظریات پست مدرنیسم و نقد آن از مدرنیسم در موارد ذیل قابل بررسی است:

۱٫عقلانیت     ۲٫ ایدئولوژی          ۳٫ کثرت گرایی        ۴٫ تاریخ       ۵٫ رسانه ها

۶٫ زبان        ۷٫ تکنولوژی

عقلانیت

رنه دکارت، از پایه گذاران فلسفه مدرن با این گفته خود که من فکر می کنم پس هستم، تأکید بیش از پیش ذهنیت مدرن بر عقل و عقل گرایی را ابراز کرد.

در عصر روشنگری نیز بر عقل، خرد و استدلال منطقی تأکید مجدد شد. ولی یکی از وجوه شاخص و عمده نقد پست مدرنیسم از مدرنیسم، عقلانیت و خرده عدد اندیش مدرن است.

این نوع نگرش به امور و محور قرار دادن عقل تک ساحتی در اواخر قرن نوزده توسط فیلسوف طغیانگر آلمانی، فردریک نیچه زیر سوال برده شد. از نظر وی «تمدن غربی نوعی پدر سالاری عقل باوری دارد که باعث شده همه چیز در چارچوب خرد باوری افراطی، بشر را اسیر خودش کند. نیچه مشکل بزرگ بشریت را مدرنیته می داند.

ص ۹۲

ایدئولوژی

در تعریف ایدئولوژی باید گفت «ایدئولوژی بسته بندی کردن ایده ای برای اهداف مشخص سیاسی است. ایدئولوژی نوعی مکتب است که هدفش بسیج مردم برای اهداف سیاسی و آرمان های خاص تحت لوای ایده های معین است.

ایدئولوژی توجیه اجتماعی باورها و اعتقاداتی است که فرد یا طبقه ای خاص برای حفظ بقای خودش تدوین می کند. ایدئولوژی نظامی ارزش گراست و هر ایدئولوژی مقابل خودش را نفی می کند. ایدئولوژی در تضاد است و تقابل را مطرح می کند. از نظر نیچه، ایدئولوژی فلسفه مومیایی شده ای است که پویایی خودش را از دست داده».

ص۹۳

فرانسوالیوتار می نویسد: « من با ساده کردن بیش از حد، پست مدرن را به منزله بی اعتقادی و عدم ا یمان به فراروایت ها توصیف می کنم».

میشل فوکو، مورخ و فیلسوف پست مدرن فرانسوی، در رد ایدئولوژی و راه حل های کلی و جهانی، معتقد است: «مشکلات محلی، محتاج راه حل های محلی است». در عصر پست مدرن «فراروایت ها ساقط شده اند».

معماری مدرن با اعتقاد راسخ به علم و تکنولوژی و جهانی بودن علم و تکنولوژی، پایه گذار سبک بین المللی بود.

چارلز جنکز بیان نموده عصر پست مدرن، عصر انتخاب های بی شمار و فزاینده است.

«یکی از اساسی ترین مضامین مبحث پسامدرن، حول واقعیت ، یا فقدان واقعیت یا چند گانگی واقعیت، می چرخد. هیچ انگاری مفهومی نیچه یی است که با این معنای سیال و بی ثبات از واقعیت رابطه تنگاتنگی دارد… نیچه تأکید می کند که نظام های به اصطلاح عقلانی در واقع نظام های قانع سازی هستند. بدین سان نتیچه نقاب از چهره ادعاهای کشف حقیقت بر می دارد و نشان می دهد که این ادعاها همان چیزهایی هستند که او آن را “خواست قدرت” می نامد. آنان که چنین ادعاهایی دارند، خود را بالاتر از کسانی قرار می دهند که این ادعاها برای آنان طرح شده است و بدین سان بر آنان مسلط می شوند».

ص ۹۴

تاریخ

دیدگاه مدرنیسم و پست مدرنیسم نسبت به تاریخ نیز دو دیدگاه کاملاً متفاوت و متضاد است. مدرنیست ها تاریخ را به صورت خطی و معلول را به دلیل وجود علت ها می دانند و برای هر علتی در تاریخ، به دنبال معلول آن هستند. چنانچه داریوش آشوری می نویسد: «توضیح علی مسائل، از جمله مسائل تاریخی، تنها در بستر ذهنیت مدرن ممکن است».

رسانه ها

به عقیده متفکران پست مدرن، یکی از مشخصات بارز جوامع پیشرفته، سیطره رسانه ها مانند مطبوعات ، رادیو، تلویزیون و اینترنت بر وجوه مختلف زندگی است. امروزه در جوامع غربی، وقایع و هنجارها از طریق راسنه ها به اطلاع مردم می رسد و زندگی آنها را شکل می دهد. ژان بودریار، فیلسوف پست مدرن و معاصر فرانسوی معتقد است که «رسانه ها در جهت دادن ذهن توده ها نقش اساسی دارند».

ص۹۵

زبان

از نظر فلاسفه و متفکران پست مدرن، زبان نقش اساسی و تعیین کننده در طرز تفکر و نوع اندیشه انسان دارد. مارتین هایدگر (۱۹۷۶- ۱۸۸۹)، فیلسوف آلمانی که جزو فلاسفه پست مدرن محسوب می شود، معتقد است.

ص ۹۶

«انسان در زبان زندگی می کن و همچون زبان است… هستی ما زبان گونه است و ما فقط در زبان زندگی می کنیم… حضور ما در این جهان به زبان وابسته است. برای ما در هر لحظه اموری چون زبان، دلالت و معنا مطرح می شود. انسان و معنا در مکالمه زنده اند. انسان مکالمه است… انسان تا زمانی که حرف می زند انسان است… زبان نزدیک ترین همسایه انسان است».

لودویگ ویتگنشتاین، یکی دیگر از فیسلوفان صاحب نام پست مدرن، در مورد زبان معتقد است : «هر نوع استفاده از واژه ها قواعد خاص خود را دارد و از این نظر استفاده از زبان ها با بازی زبانی قابل مقایسه است که هر بازی برای خود قواعد خاص دارد».

تکنولوژی

معماری مدرن نیز به تبع آن همواره تأکید بر اهمیت تکنولوژی در عصر حاضر داشته است. شعارهای معماران مدرن از همان آغاز شکل گیری این سبک معماری، تأکید بر این مدعاست؛ چنانچه لویی سالیوان شعار فرم تابع عملکرد، آدولف لوس شعار تزئینات جنایت است و کوربوزیه شعار خانه ماشینی است برای زندگی را مطرح کردند.  میس ونده :« اگر ما موفق شویم که صنعت را جلو ببریم، تمام مسائل اقتصادی، اجتماعی، تکنولوژیک و هنری حل خواهد شد».

هایدگر ماهیت تکنولوژی را گشتل (Gheshtel) می نامد. گشتل در زبان آلمانی به معنای قابل دور عکس ، قفسه کتاب، خاکریز در جنگ، سد و چارچوب است. از نظر هایدگر، گشتل یعنی ماهیت تکنولوژی ، ماهیتی که خصوصیت تعرضی نسبت به انسان دارد و انسان در چارچوب آن قرار می گیرد. به عقیده هایدگر «ماهیت تکنولوژی آن قدر هم تابع انسان نیست، بلکه موجودی مستقل است. ما هیچ وقت بر گشتل سوار نمی شویم، تقدیر آن را نمی توان دگرگون کرد. دانشمندان فقط دامنه گشتل را گسترش می دهند. پست مدرن هم نمی تواند از گشتل خارج شود. پست مدرن یک دیدگاه نسبت به گشتل است که می گوید نباید عاشق تکنولوژی بود».

ص ۱۰۰

از دهه شصت میلادی، موضوع پست مدرن در معماری به صورت یک سبک مهم مطرح شد و انتقادات زیر بنایی به اندیشه منطق گرا و تکنو مدار معماری مدرن وارد گردید. آغاز گر این جنبش کسی نبود مگر یکی از شاگردان لویی کان به نام رابرت ونچوری.

وی در سال ۱۹۶۶ کتابی به نام پیچیدگی و تضاد در معماری به رشته تحریر در آورد. به گفته معلم سابقش ، وینسنت اسکالی، «این کتاب مهم ترین کتاب از سال ۱۹۲۳ – به سوی یک معماری نوین – کوربوزیه است».

در جواب شعار میس کمتر، بیشتر است و نچوری در کتاب خود بیان می کند که کمتر، کسل کننده است (Less is a bore) از نظر ونچوری، معماری تنها تکنیک و تکنولوژی نیست، بلکه مسائل بسیار پیچیده و متضاد در ساختمان وجود دارد که نمی توان آنها را نادیده گرفت یا حذف کرد.

(چارلز مور، دیگر معمار پست مدرن، در جواب شعار میس می گوید: بیشتر بیشتر است (Moore is more) به جای کسر گرایی و حذف صورت مسئله، باید جمع گرایی را مورد توجه قرار داد و راه حل مناسب برای مجموعه ای از مسائل یافت. البته یک طنز زیبا و یک دو گانگی معنا در این شعار ملحوظ است، زیرا که مورد نام فامیل خود را در  ابتدای این شعار قرار داده است. یعنی معنای دیگر این شعار این است که من بیشتر هستم.

از نظر ونچوری، ساختمان ها نمی توانند همه دارای یک فرم و فلسفه باشند. ساختمان مانند یک ماشین نیست که تنها شامل مجموعه ای از مسائل تکنولوژی و مکانیکی باشد. اگر برای کوربوزیه، معبد پارتنان با مجموعه ای از احجام و سطوح از پیش طراحی شده و قواعد و تناسب ریاضی نماد بوده اس برای رابرت ونچوری، نه فرمول های از قبل تعیین شده بلکه شهرک های دامنه کوهپایه های ایتالیا، که بر اساس نیازهای مردم و شرایط اقلیمی بنا شده، ملاک است.

ونچوری سبک بین الملل را کاملاً مردود می داند و به جای آن معتقد به زمینه گرایی است.

مدرنیست ها معماری را یک مسئله تکنولوژیک می دانستند. تکنولوژی یک خصوصیت عام دارد و در سرتاسر جهان از قواعد و اصول یکسان تبعیت می کند. ولی پست مدرنیست ها به معماری یک نگرش فرهنگی دارند و فرهنگ در هر منطقه ای متفاوت با سایر مناطق است.

ص ۱۰۳

چارلز جنکز، تاریخ نگار و منتقد معماری، دیگر نظریه پرداز مهم معماری پست مدرن است. وی در سال ۱۹۷۷ کتابی به نام زبان معماری پست مدرن به رشته تحریر در آورد. با این کتاب، جنکز روند جدیدی را که ونچوری در معماری آغاز نموده بود، نامگذاری کرد و گسترش داد.

ص ۱۰۵

جنکز در سال ۱۹۸۰ کتاب مهم دیگری به نام کلاسیسیسم پست مدرن منتشر کرد. در این کتاب نیز او به بسط و تبیین نظریه معماری پست مدرن پرداخت و آثار مهم معماران این سبک را از زبان خود معماران در غرب و ژاپن تدوین نمود.

به معماری پست مدرن «معماری پاپ» یا «معماری مردمی» هم می گویند، چرا که در این معماری از احجام، تزئینات و رنگ هایی عامه پسند و جالب توجه برای عموم استفاده می شود. بر خلاف معماری مدرن که تنها قشر خاص روشنفکر می تواند متوجه معانی و مفاهیم انتزاعی آن باشد.

ص ۱۰۶

معماری پست مدرن بر بیش از نیم قرن سلطه بلا منازع معماری مدرن نقطه پایان گذارد. در طی دهه هفتاد و هشتاد میلادی، معماران آوانگارد همچون مایکل گریوز، چارلزمور، استانلی تایگرمن، رابرت استرن و بسیاری دیگر در آمریکا سعی کردند معماریی را که تبلوری از هویت مردم  است به نمایش بگذارند.

معماری پست مدرن تأثیر بسیار گسترده ای در سطح جهانی داشت و تا نیمه دهه هشتاد میلادی، به عنوان معماری آوانگارد و فراگیر مطرح بود. در اروپا معمارانی همچون جیمز استرلینگ، ریکاردو بوفیل، ماریوبوتا، الدوراسی و هانز هولاین از جمله معماران شاخص این سبک بوده و هستند. در ژاپن آتارا ایسوزاکی، کیشو کوروکاوا و اساموایشی یاما جز و پیروان این سبک به شمار می روند.

در ایران نیز ، سبک پست مدرن پس از انقلاب مطرح شد. ولی عمدتاً آنچه در شهرهای بزرگ ایران، بالاخص تهران، ساخته شد تقلید از معماری غرب بود و خصوصیات بومی و محلی خاص هر نقطه در ایران مورد توجه واقع نشد. یعنی یک تقلید صرف از مجلات معماری صورت گرفت و به معانی و اصول فکری معماری پست مدرن توجهی نشد، ا گر چه معمارانی همچون شیخ زین الدین، کلانتری و صفامنش، که معماری دوره قاجار را عمدتاً الگو قرار داده اند، بیشتر به اصول و مبانی پست مدرن نزدیک هستند.

ص ۱۰۸

در سال ۱۹۷۲ کتابی به نام پنج معمار در نیویورک به چاپ رسید. در این کتاب پنج معمار جوان به نام های پیتر آیزنمن، مایکل گریوز، چارلز گواتمی، جان هیداک و ریچارد میر مطالبی جامع در باره ساختمان های دهه شصت و هفتاد خود چاپ کرده بودند.

ص ۱۰۹

این معماران ساختمان های مدرن دهه بیست و سی میلادی در دوره مدرن متعالی و خصوصاً ساختمان های مدرن سفید رنگ کوربوزیه مانند ویلا ساووا و ویلا گارش را الگوی خود قرار داده بودند.

به عبارت دیگر، همان دوره هایی که شدیداً مورد انتقاد ونچوری و جنکز قرار داشت، منبع الهام این پنج معمار بود. اکثر ساختمانهای مکعب شکلی این معماران جوان به رنگ سفید و جلد کتاب آنها نیز به رنگ کاملا سفید بود. لذا سبک آنها به نام پست مدرن سفید و بعدها نئو مدرن (Neo – modern) نام گذاری شد. پست مدرن رابرت ونچوری، پست مدرن خاکستری نام گرفت، زیرا نه سفید بود و نه سیاه، بلکه التقاطی از موضوعات مختلف بود.

برخلاف معمای پست مدرن خاکستری که تأثیر بسیار گسترده ای در سطح بین المللی داشت، حوزه نفوذ معماری پست مدرن سفید بسیار محدود بود.

ص ۱۱۰

مایکل گریوز از اوایل دهه هشتاد به تدریج به سمت معماری پست مدرن خاکستری گرایش پیدا کرد. او با طراحی ساختمان دفاتر عمومی شهرداری پرتلند در ایالت ارگان آمریکا به صورت یکی از چهره های شاخص پست مدرن خاکستری در آمد. پیتر آیزنمن نیز از اواخر دهه هفتاد سبک دیکانستراکشن را مطرح و ارتباط خود را با معماری پست مدرن سفید قطع کرد.

ص ۱۱۴

معماری های – تک و اکو – تک

در سال ۱۹۷۱، دو معمار جوان ایتالیای تبار به نام های ریچارد راجرز ساکن انگلستان ورنزوپیانو ساکن ایتالیا در مسابقه طرح ساختمان مرکز ژرژپمپیدو در پاریس در بین ۶۸۱ شرکت کننده برنده اعلام شدند. نمای این ساختمان را مجموعه ای از دودکش ها، آبرگدانها ، لوله های تأسیساتی و ستون ها، تیرها، بادبندها، راه پله ها و مسیرهای رفت و آمد تشکیل می داد. این معماران آغازگر سبکی در اروپا بودند که به نام های – تک یا تکنولوژی بسیار پیشرفته معروف گردید. لذا مجددا در دهه هفتاد ماشین و فن آوری به عنوان یک موضوع  محوی در معماری مطرح شد.

معماران این سبک تکنولوژی را دستاورد بزرگ مدرنیته و مهم ترین عامل توسعه و پیشرفت در قرن بیستم می داند.

نظریات و مبانی معماری مندرن وهای – تک در اصول، بسیار به یکدیگر نزدیک است و می توان گفت که معماری های – تک فرزند خلف معماری مدرن است.

ص ۱۲۲

معماران های – تک با عتقاد به بینش پوزیتیویسم، معتقدند که مشکل تکنولوژی نیست، بلکه راه حل در استفاده صحیح از تکنولوژی است.

ص ۱۲۵

نورمن فاستر یکی از نام آورترین معماران عصر حاضر از چهره های شاخص سبک اکو – تک است. طرح وی برای بازسازی رایشتاگ (پارلمان جدید آلمان) در برلین در سال ۱۹۹۳ به عنوان برنده اول اعلام شد.

ص ۱۳۰

معماری نئوکلاسیک

معماران نئوکلاسیک همچون معماران پست مدرن توجه به گذشته دارند، ولی یک اختلاف عمده بین این دو دیدگاه نسبت به تاریخ وجود دارد. معماری پست مدرن در پی هویت انسان است و تاریخ هر قوم و ملتی از نظر آنها به عنوان بخشی از هویت آن ملت تلقی می شود.

ولی معماران نئوکلاسیک همچون کوینلن تری انگلیسی (یکی از مهم ترین نظریه پردازان سبک نئوکلاسیک) معتقدند که «نظم های کلاسیک الهاماتی آسمانی و مقدس هستند». پس تغییر دادن آنها صحیح نیست و هر تغییری در آن باعث تبدیل شدن کمال به نقصان می شود. آنها دلیل جاودانگی معماری کلاسیک را در همین می دانند. از نظر معماران نئوکلاسیک، سبک پست مدرن یک مد است زیرا در این سبک، اصول جاودانه معماری کلاسیک با طبع، نظر و منطق  زمینی تغییر داده شده است.

معماران نئوکلاسیک، سبک مدرن را نیز سبکی قابل قبول نمی دانند، چنانچه کوینلن تری گفته :«مدرنیسم پرهیز از هر روشی است که کارکرد داشته باشد.

ص ۱۳۳

معماران این سبک ، معماری کلاسیک را یک معماری لایزال و بی زمان می دانند. اصول این معماری همانند نظم، تناسب، تقارن، هماهنگی و کمال که در زمان یونان باستان برای خانه خدایان طراحی شده بود اصولی جاودانه است.

ص ۱۳۷

در ایران، اولین سبک معاری فرنگی که مورد توجه معماران ما قرارگرفت، سبک نئوکلاسیک در زمان ناصرالدین شاه در نیمه دوم قرن نوزدهم بود. از آن زمان تا کنون بناهای متعدد و مختلف مانند قصرها، خانه ها، مدارس، کلیساها، بانک ها، پاساژها و ادارات و نهادهای حکومتی به این سبک در ایران ساخته شده است، اگر چه در ایران به تناسب دقیق معماری کلاسیک و بینش فکری آن کمتر توجه شده است.

شرکت معماری آرتور و همکاران (AOA)
تلفن: ۲۲۹۸۳۳۸۵ و ۲۲۷۰۶۶۳۱
آدرس: فرمانیه، بلوار اندرزگو، خیابان وطن پور شمالی، بن بست هنگامه، پلاک ۳