رنسانس
رنسانس نهضتی هنری، ادبی و فلسفی بود که نقطه عطفی در تمدن غرب محسوب می شود، زیرا با وقوع آن باورهای ذهنی قرون وسطا و جهان سنت مورد شک و تردید قرار گرفت.
جنبش رنسانس در فلورانس آغاز گردید و از آنجا به شمال ایتالیا و رم و سپس فرانسه، اسپانیا، آلمان و سایر مناطق اروپایی غربی گسترش یافت. رنسانس تا سال ۱۵۳۰ در ایتالیا ادامه پیدا کرد.
خصوصیات اصلی عصر رنسانس را می توان در انسان گرایی، واقع گرایی و خردگرایی خلاصه کرد. رنسانس آغاز انسان گرایی و اعتقاد به انسان و توانایی های او است. فرد و فرد گرایی در عصر رنسانس اهمیت پیدا می کند و هنرمند و اثر هنری به نام هنرمند دارای ارزش می شود.
خردگرایی دیگر خصیصه عصر رنسانس است. در این دوره با گسترش مدارس غیر مذهبی، فلسفه، ادبیات، هنرهای آزاد، فنون جنگی، ورزش، تاریخ و خصوصاً تاریخ عصر کلاسیک تدریس می شود. در هنر و معماری، احجام اولیه مانند مکعب، استوانه، کره و هرم اهمیت پیدا می کند زیرا این اشکال قبال ادراک و استنباط توسط ذهن انسان هستند و هیچ گونه ابهامی در مورد آنها وجود ندارد.
تناسبات ریاضی، همگونی و تقارن که در هنر کلاسیک یونان و روم باستان اهمیت داشت مجدداً در دوره رنسانس واجد ارزش بسیار زیاد می شود.
۳ تقسیمبندی دوره رنسانس
در تاریخ هنر معمولاً دوران رنسانس را به سه مرحله تقسیم میکنند:
دورۀ آغازین (حدود ۱۳۰۰ – حدود ۱۴۲۰)؛
دورۀ پیشین (حدود ۱۴۲۰- حدود ۱۵۰۰)؛
دورۀ پسین یا اوج (حدود ۱۵۰۰ – حدود ۱۵۲۷).
هنررنسانس آغازین
سبک معماری عصر رنسانس آغازین ویژگیهای خاصی دارد که در ادامه به مواردی اشاره خواهد شد.
– احیای معماری روم و یونان و احیای معماری پانتئون و پارتنون؛ معماران از ساخت بنای کلیسا به سمت ساخت ساختمانهای شهری و غیرمذهبی، کاخها و استفاده از نماسازی و ردهگیری تزئینی در دیوارهای ساختمانها و ساختن خانههای ییلاقی به پیروی از روم باستان تغییر موضع دادند.
– الگوبرداری از مجسمهسازی روم و یونان؛ ساختن مجسمهها به صورت بزرگ و تنومند، واقعنمایی به جای آرمانگرایی و اسطورهنمایی، تصویر زمینی از چهره قدیسان و پیامبران، جدا شدن هنر از تبلیغ دینی و به خدمت در آمدن هنر برای هنر از جمله تغییرهای مجسمهسازی این دوره است.
– استفاده از پرسپکتیو یا ژرفانگری برای نخستینبار؛ یکی از خلاقانهترین و بدیعترین ویژگیهای رنسانس آغازین در نقاشی این دوره است. جوتو[۱] برای نخستین بار پرسپکتیو را وارد آثار خود کرد. پس از او، مازاتچو نیز در تصویرگری خود تصاویر را با حجم سه بعدی نشان میداد و یا از ژرفانمایی خطی استفاده میکرد و با ایجاد خطای دید، عمق را القا مینمود، به گونهای که صورت نقاشیها چهرهای واقعنمایانه به خود گرفتند. بهعلاوه در این دوره بود که هنرمندان از رنگهای گرم و سرد نیز برای نشان دادن پرسپکتیو در نقاشیها استفاده کردند. افزون بر جوتو و مازاتچو، نقاشان دیگری مانند هوبرت ون آیک ویان وین آیک نیز به استفاده از پرسپکتیو در آثار خود پرداختند و با دیگر نقاشان رنسانس آغازین همسو و همداستان شدند.
ویژگیهای نقاشی رنسانس آغازین را در میتوان چنین خلاصه کرد: بازگشت به سنت کلاسیک روم و یونان؛ وارد شدن پرسپکتیو خطی به نقاشی؛ کشیدن چهرهها به صورت غیرالهی و زمینی؛ ترسیم صحنههای غیردینی، عرفی و تصویر نمودن تعداد زیاد انسانها در نقاشیها – که ریشه در انسانگرایی عصر رنسانس دارد؛ ترسیم صحنههای معمولی و طبیعتگرایانه و تصاویر غیر آرمانگرایانه و غیرمنسوب به قدیسان- که نسبت به سابق و یا حتی دوره رنسانس مترقی کمرنگتر میشود.
۲-۳-۳-۲ هنر رنسانس پیشرفته
فلورانس، پیش از پایان سده پانزدهم، مقام رهبری هنری را از دست داد زیرا نوآوریهای هنرمندانش به خصیصۀ مشترک هنرمندان سراسر ایتالیا بدل شده بود و مرزها سیاس محلی نمیتوانستند مانعی فرا راه گسترش آن پدید آورند. لئوناردو داوینچی[۱] و میکلانژ[۲] (نقاش، پیکرتراش، معمار و شاعر ایتالیایی) با آنکه بخش بزرگی از عمرشان را در بیرون از این شهر سپری کردند خود را فلورانسی مینامیدند و نقطۀ عطف تربیت هنری رافائل در پی آشنائیش با هنر فلورانسی فرارسید.
گذشته از این پس از آفریده شدن نخستین کارهای لئوناردو داوینچی در فلورانس، او سرچشمۀ سبک هنری سدۀ شانزدهم شد و بعدها در فراهم آوردن مقدمات و رشد شیوه گزینی- سبکی که در بخش بزرگی از سده شانزدهم بر اروپای غربی مسلط بود- سهیم شد (گاردنر، ص ۴۱۶).
جایگاه شهر روم در هنر رنسانس پیشرفته
شهر روم ازحدود ۱۴۵۹میلادی تا تاریخ یورش بیگانگان و غارت آن شهر در ۱۵۲۷ میلادی جانشین فلورانس شد و مدعی برتری هنری بر آن گردید. تعدادی از پاپهای قدرتمند و جاهطلب مانند آلکساندر پنجم (بورژیا) یولیوس دوم (دلاروورو) لئوی پنجم (مدیچی) و کلمنس هفتم (مدیچی) قدرتی تازه به نام ایالت پاپی آفریدند و روم را پایتخت آن قرار دادند. روم در همان زمان پایتخت هنری اروپا شد. پاپها که در کاخهای مجلل و پرشکوه حاکمان این جهانی زندگی میکردند، شهر را با آثار بزرگ هنری آراستند. هنرمندان را از سراسر ایتالیا به آنجا فراخواندند و ماموریتهای جاهطلبانه و رقابتآمیز بدیشان دادند. رنسانس پیشرفته در مدت زمان کوتاه حیاتش شاهد آفریده شدن آثار چنان معتبری بود که هنرمندان نسلهای بعد نیز از آنها آموزش میگرفتند. هنرمندانی چون لئوناردو، رافائل، میکلآنژ و تیسین[۱] به هیچ مکتب خاصی تعلق ندارند، بلکه هر یک ویژگی خاص خود را داراست. این استادان البته علوم تصویری سدۀ پانزدهم را به ارث برده بودند و از یکدیگر تجربه میآموختند. با این حال پیوندشان را با گذشته آشکارا گسسته و شالودهای تازه و چنان رفیع پی افکنده بودند که جانشینان جسارت رقابت با آن را به خود نمیدادند.